دفتر ششم از كتاب مثنوي
تمامت كتاب الموطد الكريم
سال سايل از مرغى كى بر سر ربض شهرى نشسته باشد سر او فاضل ترست و عزيزتر و شريف تر و مكرم تر يا دم او و جواب ...
نكوهيدن ناموسهاى پوسيده را كى مانع ذوق ايمان و دليل ضعف صدق اند و راه زن صد هزار ابله چنانك راه زن آن مخن...
مناجات و پناه جستن به حق از فتنه ى اختيار و از فتنه ى اسباب اختيار كى سماوات و ارضين از اختيار و اسباب اخت...
حكايت غلام هندو كى به خداوندزاده ى خود پنهان هواى آورده بود چون دختر را با مهتر زاده اى عقد كردند غلام خب...
صبر فرمودن خواجه مادر دختر را كى غلام را زجر مكن من او را بي زجر ازين طمع باز آرم كى نه سيخ سوزد نه كباب خام ...
در بيان آنك اين غرور تنها آن هندو را نبود بلك هر آدميى به چنين غرور مبتلاست در هر مرحله اى الا من عصم الله
در عموم تاويل اين آيت كى كلما اوقدوا نارا للحرب
قصه اى هم در تقرير اين
وا نمودن پادشاه به امرا و متعصبان در راه اياز سبب فضيلت و مرتبت و قربت و جامگى او بريشان بر وجهى كى ايشان را ...
مدافعه ى امرا آن حجت را به شبهه ى جبريانه و جواب دادن شاه ايشان را
حكايت آن صيادى كى خويشتن در گياه پيچيده بود و دسته ى گل و لاله را كله وار به سر فرو كشيده تا مرغان او را گي...
حكايت آن شخص كى دزدان قوج او را بدزديدند و بر آن قناعت نكرد به حيله جامه هاش را هم دزديدند
مناظره ى مرغ با صياد در ترهب و در معنى ترهبى كى مصطفى عليه السلام نهى كرد از آن امت خود را كى لا رهبانية فى ...
حكايت پاسبان كى خاموش كرد تا دزدان رخت تاجران بردند به كلى بعد از آن هيهاى و پاسبانى مي كرد
حواله كردن مرغ گرفتارى خود را در دام به فعل و مكر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را
حكايت آن عاشق كى شب بيامد بر اميد وعده ى معشوق بدان وثاقى كى اشارت كرده بود و بعضى از شب منتظر ماند و خوابش ...
استدعاء امير ترك مخمور مطرب را بوقت صبوح و تفسير اين حديث كى ان لله تعالى شرابا اعده لاوليائه اذا شربوا سكر...
در آمدن ضرير در خانه ى مصطفى عليه السلام و گريختن عايشه رضى الله عنها از پيش ضرير و گفتن رسول عليه السلا...
امتحان كردن مصطفى عليه السلام عايشه را رضى الله عنها كى چه پنهان مي شوى پنهان مشو كه اعمى ترا نمي بيند ت...
حكايت آن مطرب كى در بزم امير ترك اين غزل آغاز كرد گلى يا سوسنى يا سرو يا ماهى نمي دانم ازين آشفته ى بي دل ...
تفسير قوله عليه السلام موتوا قبل ان تموتوا بمير اى دوست پيش از مرگ اگر مى زندگى خواهى كى ادريس از چنين مرد...
تشبيه مغفلى كى عمر ضايع كند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار كردن گيرد به تعزيت داشتن شيعه ى اهل حلب ...
نكته گفتن آن شاعر جهت طعن شيعه حلب
تمثيل مرد حريص نابيننده رزاقى حق را و خزاين و رحمت او را به مورى كى در خرمنگاه بزرگ با دانه ى گندم مي كوشد ...
داستان آن شخص كى بر در سرايى نيم شب سحورى مي زد همسايه او را گفت كى آخر نيم شبست سحر نيست و ديگر آنك درين ...
قصه ى احد احد گفتن بلال در حر حجاز از محبت مصطفى عليه السلام در آن چاشتگاهها كى خواجه اش از تعصب جهودى به ...
باز گردانيدن صديق رضى الله عنه واقعه ى بلال را رضى الله عنه و ظلم جهودان را بر وى و احد احد گفتن او و افزون ...
وصيت كردن مصطفى عليه السلام صديق را رضى الله عنه كى چون بلال را مشترى مي شوى هر آينه ايشان از ستيز بر خواه...
خنديدن جهود و پنداشتن كى صديق مغبونست درين عقد
معاتبه ى مصطفى عليه السلام با صديق رضى الله عنه كى ترا وصيت كردم كى به شركت من بخر تو چرا بهر خود تنها خري...
قصه ى هلال كى بنده ى مخلص بود خداى را صاحب بصيرت بي تقليد پنهان شده در بندگى مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز ...
حكايت در تقرير همين سخن
مثل
رنجور شدن اين هلال و بي خبرى خواجه ى او از رنجورى او از تحقير و ناشناخت و واقف شدن دل مصطفى عليه السلام ا...
در آمدن مصطفى عليه السلام از بهر عيادت هلال در ستورگاه آن امير و نواختن مصطفى هلال را رضى الله عنه
در بيان آنك مصطفى عليه السلام شنيد كى عيسى عليه السلام بر روى آب رفت فرمود لو ازداد يقينه لمشى على الهواء
داستان آن عجوزه كى روى زشت خويشتن را جندره و گلگونه مي ساخت و ساخته نمي شد و پذيرا نمي آمد
داستان آن درويش كى آن گيلانى را دعا كرد كى خدا ترا به سلامت به خان و مان باز رساناد
صفت آن عجوز
قصه ى درويشى كى از آن خانه هرچه مي خواست مي گفت نيست
رجوع به داستان آن كمپير
حكايت آن رنجور كى طبيب درو اوميد صحت نديد
رجوع به قصه ى رنجور
قصه ى سلطان محمود و غلام هندو
ليس للماضين هم الموت انما لهم حسره الموت
بار ديگر رجوع كردن به قصه ى صوفى و قاضى
طيره شدن قاضى از سيلى درويش و سرزنش كردن صوفى قاضى را
جواب دادن قاضى صوفى را
سال كردن آن صوفى قاضى را
جواب گفتن آن قاضى صوفى را
باز سال كردن صوفى از آن قاضى
جواب قاضى سال صوفى را و قصه ى ترك و درزى را مثل آوردن
قال النبى عليه السلام ان الله تعالى يلقن الحكمة على لسان الواعظين بقدر همم المستمعين
دعوى كردن ترك و گرو بستن او كى درزى از من چيزى نتواند بردن
مضاحك گفتن درزى و ترك را از قوت خنده بسته شدن دو چشم تنگ او و فرصت يافتن درزى
گفتن درزى ترك را هى خاموش كى اگر مضاحك دگر گويم قبات تنگ آيد
بيان آنك بي كاران و افسانه جويان مثل آن ترك اند و عالم غرار غدار هم چو آن درزى و شهوات و زبان مضاحك گفتن ...
مثل
باز مكرر كردن صوفى سال را
جواب دادن قاضى صوفى را
حكايت در تقرير آنك صبر در رنج كار سهل تر از صبر در فراق يار بود
مثل
باقى قصه ى فقير روزي طلب بي واسطه ى كسب
قصه ى آن گنج نامه كى پهلوى قبه اى روى به قبله كن و تير در كمان نه بينداز آنجا كى افتد گنجست
تمامى قصه ى آن فقير و نشان جاى آن گنج
فاش شدن خبر اين گنج و رسيدن به گوش پادشاه
نوميد شدن آن پادشاه از يافتن آن گنج و ملول شدن او از طلب آن
باز دادن شاه گنج نامه را به آن فقير كى بگير ما از سر اين برخاستيم
حكايت مريد شيخ حسن خرقانى قدس الله سره
پرسيدن آن وارد از حرم شيخ كى شيخ كجاست كجا جوييم و جواب نافرجام گفتن حرم
جواب گفتن مريد و زجر كردن مريد آن طعانه را از كفر و بيهوده گفتن
واگشتن مريد از وثاق شيخ و پرسيدن از مردم و نشان دادن ايشان كى شيخ به فلان بيشه رفته است
يافتن مريد مراد را و ملاقات او با شيخ نزديك آن بيشه
حكمت در انى جاعل فى الارض خليفة
معجزه ى هود عليه السلام در تخلص ممنان امت به وقت نزول باد
رجوع كردن به قصه ى قبه و گنج
انابت آن طالب گنج به حق تعالى بعد از طلب بسيار و عجز و اضطرار كى اى ولى الاظهار تو كن اين پنهان را آشكار
آواز دادن هاتف مر طالب گنج را و اعلام كردن از حقيقت اسرار آن
حكايت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن كى به منزل قوتى يافتند و ترسا و جهود سير بودند گفتند اين قوت را ف...
حكايت اشتر و گاو و قج كه در راه بند گياه يافتند هر يكى مي گفت من خورم
مثل
جواب گفتن مسلمان آنچ ديد به يارانش جهود و ترسا و حسرت خوردن ايشان
منادى كردن سيد ملك ترمد كى هر كى در سه يا چهار روز به سمرقند رود به فلان مهم خلعت و اسپ و غلام و كنيزك و چندين ...
حكايت تعلق موش با چغز و بستن پاى هر دو به رشته اى دراز و بر كشيدن زاغ موش را و معلق شدن چغز و ناليدن و پشيمان...
تدبير كردن موش به چغز كى من نمي توانم بر تو آمدن به وقت حاجت در آب ميان ما وصلتى بايد كى چون من بر لب جو آيم ...
مبالغه كردن موش در لابه و زارى و وصلت جستن از چغز آبى
لابه كردن موش مر چغز را كى بهانه مينديش و در نسيه مينداز انجاح اين حاجت مرا كى فى التاخير آفات و الصوفى ابن ...
حكايت شب دزدان كى سلطان محمود شب در ميان ايشان افتاد كى من يكي ام از شما و بر احوال ايشان مطلع شدن الى آخره
قصه ى آنك گاو بحرى گوهر كاويان از قعر دريا بر آورد شب بر ساحل دريا نهد در درخش و تاب آن مي چرد بازرگان از ك...
رجوع كردن به قصه ى طلب كردن آن موش آن چغز را لب لب جو و كشيدن سر رشته تا چغز را در آب خبر شود از طلب او
قصه ى عبدالغوث و ربودن پريان او را و سالها ميان پريان ساكن شدن او و بعد از سالها آمدن او به شهر و فرزندان خو...
داستان آن مرد كى وظيفه داشت از محتسب تبريز و وامها كرده بود بر اميد آن وظيفه و او را خبر نه از وفات او حاصل ا...
آمدن جعفر رضى الله عنه به گرفتن قلعه به تنهايى و مشورت كردن ملك آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزير ملك را كى زن...
رجوع كردن به حكايت آن شخص وام كرده و آمدن او به اميد عنايت آن محتسب سوى تبريز
باخبر شدن آن غريب از وفات آن محتسب و استغفار او از اعتماد بر مخلوق و تعويل بر عطاى مخلوق و ياد نعمتهاى حق كر...
مثل دوبين هم چو آن غريب شهر كاش عمر نام كى از يك دكانش به سبب اين به آن دكان ديگر حواله كرد و او فهم نكرد كى ...
توزيع كردن پاي مرد در جمله ى شهر تبريز و جمع شدن اندك چيز و رفتن آن غريب به تربت محتسب به زيارت و اين قصه ر...
ديدن خوارزمشاه رحمه الله در سيران در موكب خود اسپى بس نادر و تعلق دل شاه به حسن و چستى آن اسپ و سرد كردن عما...
ماخذه ى يوسف صديق صلوات الله عليه به حبس بضع سنين به سبب يارى خواستن از غير حق و گفتن اذكرنى عند ربك مع تق...
رجوع كردن به قصه ى آن پاي مرد و آن غريب وام دار و بازگشتن ايشان از سر گور خواجه و خواب ديدن پاي مرد خواجه ...
گفتن خواجه در خواب به آن پاي مرد وجوه وام آن دوست را كى آمده بود و نشان دادن جاى دفن آن سيم و پيغام كردن به و...
حكايت آن پادشاه و وصيت كردن او سه پسر خويش را كى درين سفر در ممالك من فلان جا چنين ترتيب نهيد و فلان جا چنين ...
بيان استمداد عارف از سرچشمه ى حيات ابدى و مستغنى شدن او از استمداد و اجتذاب از چشمه هاى آبهاى بي وفا كى ع...
روان شدن شه زادگان در ممالك پدر بعد از وداع كردن ايشان شاه را و اعادت كردن شاه وقت وداع وصيت را الى آخره
رفتن پسران سلطان به حكم آنك الانسان حريص على ما منع ما بندگى خويش نموديم وليكن خوى بد تو بنده ندانست خريدن ...
ديدن ايشان در قصر اين قلعه ى ذات الصور نقش روى دختر شاه چين را و بيهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص كرد...
حكايت صدر جهان بخارا كى هر سايلى كى به زبان بخواستى از صدقه ى عام بي دريغ او محروم شدى و آن دانشمند درويش ...
حكايت آن دو برادر يكى كوسه و يكى امرد در عزب خانه اى خفتند شبى اتفاقا امرد خشت ها بر مقعد خود انبار كرد عا...
در تفسير اين خبر كى مصطفى صلوات الله عليه فرمود منهومان لا يشبعان طالب الدنيا و طالب العلم كى اين علم غير ...
بحث كردن آن سه شه زاده در تدبير آن واقعه
مقالت برادر بزرگين
ذكر آن پادشاه كه آن دانشمند را به اكراه در مجلس آورد و بنشاند ساقى شراب بر دانشمند عرضه كرد ساغر پيش او داشت ...
روان گشتن شاه زادگان بعد از تمام بحث و ماجرا به جانب ولايت چين سوى معشوق و مقصود تا به قدر امكان به مقصود ن...
حكايت امرء القيس كى پادشاه عرب بود و به صورت عظيم به جمال بود يوسف وقت خود بود و زنان عرب چون زليخا مرده ى ا...
بعد مكث ايشان متوارى در بلاد چين در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بي صبر شدن آن بزرگين كى من رفتم الوداع خو...
بيان مجاهد كى دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را كى آن مقصود از طرف ديگر و به سبب نوع عمل دي...
حكايت آن شخص كى خواب ديد كى آنچ مي طلبى از يسار به مصر وفا شود آنجا گنجيست در فلان محله در فلان خانه چون به ...
سبب تاخير اجابت دعاى ممن
رجوع كردن به قصه ى آن شخص كى به او گنج نشان دادند به مصر و بيان تضرع او از درويشى به حضرت حق
رسيدن آن شخص به مصر و شب بيرون آمدن به كوى از بهر شبكوكى و گدايى و گرفتن عسس او را و مراد اوحاصل شدن از عسس بع...
بيان اين خبر كى الكذب ريبة والصدق طمانينة
مثل
بازگشتن آن شخص شادمان و مراد يافته و خداى را شكر گويان و سجده كنان و حيران در غرايب اشارات حق و ظهور تاويلات ...
مكرر كردن برادران پند دادن بزرگين را و تاب ناآوردن او آن پند را و در رميدن او ازيشان شيدا و بي خود رفتن و خو...
مفتون شدن قاضى بر زن جوحى و در صندوق ماندن و نايب قاضى صندوق را خريدن باز سال دوم آمدن زن جوحى بر اميد بازى پ...
رفتن قاضى به خانه ى زن جوحى و حلقه زدن جوحى به خشم بر در و گريختن قاضى در صندوقى الى آخره
آمدن نايب قاضى ميان بازار و خريدارى كردن صندوق را از جوحى الى آخره
در تفسير اين خبر كى مصطفى صلوات الله عليه فرمود من كنت مولاه فعلى مولاه تا منافقان طعنه زدند كى بس نبودش ك...
باز آمدن زن جوحى به محكمه ى قاضى سال دوم بر اميد وظيفه ى پارسال و شناختن قاضى او را الى اتمامه
باز آمدن به شرح قصه ى شاه زاده و ملازمت او در حضرت شاه
در بيان آنك دوزخ گويد كى قنطره ى صراط بر سر اوست اى ممن از صراط زودتر بگذر زود بشتاب تا عظمت نور تو آتش ما ر...
متوفى شدن بزرگين از شه زادگان و آمدن برادر ميانين به جنازه ى برادر كى آن كوچكين صاحب فراش بود از رنجورى ...
وسوسه اى كى پادشاه زاده را پيدا شد از سبب استغنايى و كشفى كى از شاه دل او را حاصل شده بود و قصد ناشكرى و سر...
خطاب حق تعالى به عزرائيل عليه السلام كى ترا رحم بر كى بيشتر آمد ازين خلايق كى جانشان قبض كردى و جواب دادن ع...
كرامات شيخ شيبان راعى قدس الله روحه العزيز
رجوع كردن به قصه ى پروردن حق تعالى نمرود را بي واسطه ى مادر و دايه در طفلى
رجوع كردن بدان قصه كى شاه زاده بدان طغيان زخم خورد از خاطر شاه پيش از استكمال فضايل ديگر از دنيا برفت
وصيت كردن آن شخص كى بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من كى كاهل ترست
مثل