مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 41
نمايش فراداده
دفتر اول از كتاب مثنوىمكر ديگر انگيختن وزير در اضلال قوم
-
مكر ديگر آن وزير از خود ببست
در مريدان در فكند از شوق سوز
خلق ديوانه شدند از شوق او
لابه و زارى همى كردند و او
گفته ايشان نيست ما را بى تو نور
از سر اكرام و از بهر خدا
ما چو طفلانيم و ما را دايه تو
گفت جانم از محبان دور نيست
آن اميران در شفاعت آمدند
كين چه بدبختيست ما را اى كريم
تو بهانه مي كنى و ما ز درد
ما به گفتار خوشت خو كرده ايم
الله الله اين جفا با ما مكن
مي دهد دل مر ترا كين بي دلان
جمله در خشكى چو ماهى مي طپند
اى كه چون تو در زمانه نيست كس
اى كه چون تو در زمانه نيست كس
-
وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست
بود در خلوت چهل پنجاه روز
از فراق حال و قال و ذوق او
از رياضت گشته در خلوت دوتو
بى عصاكش چون بود احوال كور
بيش ازين ما را مدار از خود جدا
بر سر ما گستران آن سايه تو
ليك بيرون آمدن دستور نيست
وان مريدان در شناعت آمدند
از دل و دين مانده ما بى تو يتيم
مي زنيم از سوز دل دمهاى سرد
ما ز شير حكمت تو خورده ايم
خير كن امروز را فردا مكن
بى تو گردند آخر از بي حاصلان
آب را بگشا ز جو بر دار بند
الله الله خلق را فرياد رس
الله الله خلق را فرياد رس