مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 403
نمايش فراداده
 دفتر دوم از كتاب مثنوى

پرسيدن موسى از حق سر غلبه ى ظالمان را

  • ز اخروهن مرادش نفس تست هم مزاج خر شدست اين عقل پست آن خر عيسى مزاج دل گرفت زانك غالب عقل بود و خر ضعيف وز ضعيفى عقل تو اى خربها گر ز عيسى گشته اى رنجوردل چونى اى عيسى عيسي دم ز رنج چونى اى عيسى ز ديدار جهود تو شب و روز از پى اين قوم غمر چونى از صفراييان بي هنر تو همان كن كه كند خورشيد شرق تو عسل ما سركه در دنيا و دين سركه افزوديم ما قوم زحير اين سزيد از ما چنان آمد ز ما آن سزد از تو ايا كحل عزيز ز آتش اين ظالمانت دل كباب كان عودى در تو گر آتش زنند تو نه آن عودى كز آتش كم شود عود سوزد كان عود از سوز دور اى ز تو مر آسمانها را صفا اى ز تو مر آسمانها را صفا
  • كو بخر بايد و عقلت نخست فكرش اين كه چون علف آرم به دست در مقام عاقلان منزل گرفت از سوار زفت گردد خر نحيف اين خر پژمرده گشتست اژدها هم ازو صحت رسد او را مهل كه نبود اندر جهان بى مار گنج چونى اى يوسف ز مكار و حسود چون شب و روزى مددبخشاى عمر چه هنر زايد ز صفرا درد سر ما نفاق و حيله و دزدى و زرق دفع اين صفرا بود سركنگبين تو عسل بفزا كرم را وا مگير ريگ اندر چشم چه فزايد عمى كه بيابد از تو هر ناچيز چيز از تو جمله اهد قومى بد خطاب اين جهان از عطر و ريحان آگنند تو نه آن روحى كه اسير غم شود باد كى حمله برد بر اصل نور اى جفاى تو نكوتر از وفا اى جفاى تو نكوتر از وفا