مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 462
نمايش فراداده
دفتر دوم از كتاب مثنوىباز الحاح كردن معاويه ابليس را
-
گفت غير راستى نرهاندت
راست گو تا وا رهى از چنگ من
گفت چون دانى دروغ و راست را
گفت پيغامبر نشانى داده است
گفته است الكذب ريب فى القلوب
دل نيارامد ز گفتار دروغ
در حديث راست آرام دلست
دل مگر رنجور باشد بد دهان
چون شود از رنج و علت دل سليم
حرص آدم چون سوى گندم فزود
پس دروغ و عشوه ات را گوش كرد
كزدم از گندم ندانست آن نفس
خلق مست آرزواند و هوا
هر كه خود را از هوا خو باز كرد
هر كه خود را از هوا خو باز كرد
-
داد سوى راستى مي خواندت
مكر ننشاند غبار جنگ من
اى خيال انديش پر انديشه ها
قلب و نيكو را محك بنهاده است
گفت الصدق طمانين طروب
آب و روغن هيچ نفروزد فروغ
راستيها دانه ى دام دلست
كه نداند چاشنى اين و آن
طعم كذب و راست را باشد عليم
از دل آدم سليمى را ربود
غره گشت و زهر قاتل نوش كرد
مي پرد تمييز از مست هوس
زان پذيرااند دستان ترا
چشم خود را آشناى راز كرد
چشم خود را آشناى راز كرد