مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 8
نمايش فراداده
دفتر اول از كتاب مثنوىملاقات پادشاه با آن ولى كه در خوابش نمودند
-
دست بگشاد و كنارانش گرفت
دست و پيشانيش بوسيدن گرفت
پرس پرسان مي كشيدش تا بصدر
گفت اى نور حق و دفع حرج
اى لقاى تو جواب هر سوال
ترجمانى هرچه ما را در دلست
مرحبا يا مجتبى يا مرتضى
انت مولي القوم من لا يشتهى
چون گذشت آن مجلس و خوان كرم
چون گذشت آن مجلس و خوان كرم
-
همچو عشق اندر دل و جانش گرفت
وز مقام و راه پرسيدن گرفت
گفت گنجى يافتم آخر بصبر
معني الصبر مفتاح الفرج
مشكل از تو حل شود بي قيل و قال
دستگيرى هر كه پايش در گلست
ان تغب جاء القضا ضاق الفضا
قد ردى كلا لن لم ينته
دست او بگرفت و برد اندر حرم
دست او بگرفت و برد اندر حرم