مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 793
نمايش فراداده
دفتر سوم از كتاب مثنوىجواب حمزه مر خلق را
-
آن درختان مر ترا فرمان برند
چون به امر تست اينجا اين صفات
چون ز دستت زخم بر مظلوم رست
چون ز خشم آتش تو در دلها زدى
آتشت اينجا چو آدم سوز بود
آتش تو قصد مردم مي كند
آن سخنهاى چو مار و كزدمت
اوليا را داشتى در انتظار
وعده ى فردا و پس فرداى تو
منتظر مانى در آن روز دراز
كسمان را منتظر مي داشتى
خشم تو تخم سعير دوزخست
كشتن اين نار نبود جز به نور
گر تو بى نورى كنى حلمى بدست
آن تكلف باشد و روپوش هين
تا نبينى نور دين آمن مباش
نور آبى دان و هم در آب چفس
آب آتش را كشد كتش بخو
سوى آن مرغابيان رو روز چند
مرغ خاكى مرغ آبى هم تنند
مرغ خاكى مرغ آبى هم تنند
-
كان درختان از صفاتت با برند
پس در امر تست آنجا آن جزات
آن درختى گشت ازو زقوم رست
مايه ى نار جهنم آمدى
آنچ از وى زاد مرد افروز بود
نار كز وى زاد بر مردم زند
مار و كزدم گشت و مي گيرد دمت
انتظار رستخيزت گشت يار
انتظار حشرت آمد واى تو
در حساب و آفتاب جان گداز
تخم فردا ره روم مي كاشتى
هين بكش اين دوزخت را كين فخست
نورك اطفا نارنا نحن الشكور
آتشت زنده ست و در خاكسترست
نار را نكشد به غير نور دين
كاتش پنهان شود يك روز فاش
چونك دارى آب از آتش مترس
مي بسوزد نسل و فرزندان او
تا ترا در آب حيوانى كشند
ليك ضدانند آب و روغنند
ليك ضدانند آب و روغنند