دفتر سوم از كتاب مثنوى
جواب حمزه مر خلق را
تو همي گويى كه من آزاده ام تو گناهى كرده اى شكل دگر او زنا كرد و جزا صد چوب بود نه جزاى آن زنا بود اين بلا مار كى ماند عصا را اى كليم تو به جاى آن عصا آب منى يار شد يا مار شد آن آب تو هيچ ماند آب آن فرزند را چون سجودى يا ركوعى مرد كشت چونك پريد از دهانش حمد حق حمد و تسبيحت نماند مرغ را چون ز دستت رست ايثار و زكات آب صبرت جوى آب خلد شد ذوق طاعت گشت جوى انگبين اين سببها آن اثرها را نماند اين سببها چون به فرمان تو بود هر طرف خواهى روانش مي كنى چون منى تو كه در فرمان تست مي دود بر امر تو فرزند نو آن صفت در امر تو بود اين جهان آن صفت در امر تو بود اين جهان بر كسى من تهمتى ننهاده ام دانه كشتى دانه كى ماند به بر گويد او من كى زدم كس را بعود چوب كى ماند زنا را در خلا درد كى ماند دوا را اى حكيم چون بيفكندى شد آن شخص سنى زان عصا چونست اين اعجاب تو هيچ ماند نيشكر مر قند را شد در آن عالم سجود او بهشت مرغ جنت ساختش رب الفلق گرچه نطفه ى مرغ بادست و هوا گشت اين دست آن طرف نخل و نبات جوى شير خلد مهر تست و ود مستى و شوق تو جوى خمر بين كس نداند چونش جاى آن نشاند چار جو هم مر ترا فرمان نمود آن صفت چون بد چنانش مي كنى نسل آن در امر تو آيند چست كه منم جزوت كه كردي اش گرو هم در امر تست آن جوها روان هم در امر تست آن جوها روان