مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 824
نمايش فراداده
دفتر سوم از كتاب مثنوىجواب گفتن عاشق عاذلان را وتهديد كنندگان را
-
وز ملك هم بايدم جستن ز جو
بار ديگر از ملك قربان شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
مرگ دان آنك اتفاق امتست
همچو نيلوفر برو زين طرف جو
مرگ او آبست و او جوياى آب
اى فسرده عاشق ننگين نمد
سوى تيغ عشقش اى ننگ زنان
جوى ديدى كوزه اندر جوى ريز
آب كوزه چون در آب جو شود
وصف او فانى شد و ذاتش بقا
خويش را بر نخل او آويختم
خويش را بر نخل او آويختم
-
كل شيء هالك الا وجهه
آنچ اندر وهم نايد آن شوم
گويدم كه انا اليه راجعون
كاب حيوانى نهان در ظلمتست
همچو مستسقى حريص و مرگ جو
مي خورد والله اعلم بالصواب
كو ز بيم جان ز جانان مي رمد
صد هزاران جان نگر دستك زنان
آب را از جوى كى باشد گريز
محو گردد در وى و جو او شود
زين سپس نه كم شود نه بدلقا
عذر آن را كه ازو بگريختم
عذر آن را كه ازو بگريختم