مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 848
نمايش فراداده
دفتر سوم از كتاب مثنوىذكرخيال بد انديشيدن قاصر فهمان
-
پيش از آنك اين قصه تا مخلص رسد
من نمي رنجم ازين ليك اين لگد
خوش بيان كرد آن حكيم غزنوى
كه ز قرآن گر نبيند غير قال
كز شعاع آفتاب پر ز نور
خربطى ناگاه از خرخانه اى
كين سخن پستست يعنى مثنوى
نيست ذكر بحث و اسرار بلند
از مقامات تبتل تا فنا
شرح و حد هر مقام و منزلى
چون كتاب الله بيامد هم بر آن
كه اساطيرست و افسانه ى نژند
كودكان خرد فهمش مي كنند
ذكر يوسف ذكر زلف پر خمش
ظاهرست و هركسى پى مي برد
گفت اگر آسان نمايد اين به تو
جنتان و انستان و اهل كار
جنتان و انستان و اهل كار
-
دود و گندى آمد از اهل حسد
خاطر ساده دلى را پى كند
بهر محجوبان مثال معنوى
اين عجب نبود ز اصحاب ضلال
غير گرمى مي نيابد چشم كور
سر برون آورد چون طعانه اى
قصه پيغامبرست و پي روى
كه دوانند اوليا آن سو سمند
پايه پايه تا ملاقات خدا
كه بپر زو بر پرد صاحب دلى
اين چنين طعنه زدند آن كافران
نيست تعميقى و تحقيقى بلند
نيست جز امر پسند و ناپسند
ذكر يعقوب و زليخا و غمش
كو بيان كه گم شود در وى خرد
اين چنين آسان يكى سوره بگو
گو يكى آيت ازين آسان بيار
گو يكى آيت ازين آسان بيار