مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 888
نمايش فراداده
 دفتر سوم از كتاب مثنوى

يافتن عاشق معشوق را و بيان آنك جوينده يابنده بود كى و من يعمل مثقال ذرة خيرا يره

  • هين مگو كاينك فلانى كشت كرد پس چرا كارم كه اينجا خوف هست و آنك او نگذاشت كشت و كار را چون درى مي كوفت او از سلوتى جست از بيم عسس شب او به باغ گفت سازنده ى سبب را آن نفس ناشناسا تو سببها كرده اى بهر آن كردى سبب اين كار را در شكست پاى بخشد حق پرى تو مبين كه بر درختى يا به چاه گر تو خواهى باقى اين گفت و گو گر تو خواهى باقى اين گفت و گو
  • در فلان سالى ملخ كشتش بخورد من چرا افشانم اين گندم ز دست پر كند كورى تو انبار را عاقبت در يافت روزى خلوتى يار خود را يافت چون شمع و چراغ اى خدا تو رحمتى كن بر عسس از در دوزخ بهشتم برده اى تا ندارم خوار من يك خار را هم ز قعر چاه بگشايد درى تو مرا بين كه منم مفتاح راه اى اخى در دفتر چارم بجو اى اخى در دفتر چارم بجو