مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 987
نمايش فراداده
 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

در تفسير اين حديث مصطفى عليه السلام كى ان الله تعالى خلق الملائكة و ركب فيهم العقل و خلق البهائم و ركب فيها الشهوة و خلق بنى آدم و ركب فيهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلى من الملائكة و من غلب شهوته عقله فهو ادنى من البهائم

  • در حديث آمد كه يزدان مجيد يك گره را جمله عقل و علم و جود نيست اندر عنصرش حرص و هوا يك گروه ديگر از دانش تهى او نبيند جز كه اصطبل و علف اين سوم هست آدمي زاد و بشر نيم خر خود مايل سفلى بود آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب وين بشر هم ز امتحان قسمت شدند يك گره مستغرق مطلق شدست نقش آدم ليك معنى جبرئيل از رياضت رسته وز زهد و جهاد قسم ديگر با خران ملحق شدند وصف جبريلى دريشان بود رفت مرده گردد شخص كو بي جان شود زانك جانى كان ندارد هست پست او ز حيوانها فزون تر جان كند مكر و تلبيسى كه او داند تنيد جامه هاى زركشى را بافتن خرده كاريهاى علم هندسه خرده كاريهاى علم هندسه
  • خلق عالم را سه گونه آفريد آن فرشته ست او نداند جز سجود نور مطلق زنده از عشق خدا هم چو حيوان از علف در فربهى از شقاوت غافلست و از شرف نيم او ز افرشته و نيميش خر نيم ديگر مايل عقلى بود وين بشر با دو مخالف در عذاب آدمى شكلند و سه امت شدند هم چو عيسى با ملك ملحق شدست رسته از خشم و هوا و قال و قيل گوييا از آدمى او خود نزاد خشم محض و شهوت مطلق شدند تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت خر شود چون جان او بي آن شود اين سخن حقست و صوفى گفته است در جهان باريك كاريها كند آن ز حيوان ديگر نايد پديد درها از قعر دريا يافتن يا نجوم و علم طب و فلسفه يا نجوم و علم طب و فلسفه