دفتر چهارم از كتاب مثنوى
در بيان آنك ترك الجواب جواب مقرر اين سخن كى جواب الاحمق سكوت شرح اين هر دو درين قصه است كى گفته مي آيد
بود شاهى بود او را بنده اى خرده هاى خدمتش بگذاشتى گفت شاهنشه جرااش كم كنيد عقل او كم بود و حرص او فزون عقل بودى گرد خود كردى طواف چون خرى پابسته تندد از خرى پس بگويد خر كه يك بندم بست پس بگويد خر كه يك بندم بست مرده عقلى بود و شهوت زنده اى بد سگاليدى نكو پنداشتى ور بجنگد نامش از خط بر زنيد چون جرا كم ديد شد تند و حرون تا بديدى جرم خود گشتى معاف هر دو پايش بسته گردد بر سرى خود مدان كان دو ز فعل آن خسست خود مدان كان دو ز فعل آن خسست