فلسفه اخلاق

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 108/ 76
نمايش فراداده

نقد اين نظريه

اين هم يك حرفي است كه به شعر شبيه تر است اكنون فقط يك جهتش را برايتان عرض مي كنم ، اگر فرصت شد بعدا به تفصيل بحث مي كنيم . از اينها يك سؤال مي كنيم : آيا آن چيزي كه ميان افراد انسان ديوار مي كشد يعني " من " ها را از يكديگر جدا مي كند ، منحصر به مالكيت است ؟ آيا تمام مواهب در زندگي منحصر به مواهبي است كه از ثروت ناشي مي شود ؟ يا در زندگي بشر مواهب ديگري هم هست ؟ آيا واقعا افراد يك خانواده كه با يكديگر زندگي مي كنند ، اگر فرض كنيم از نظر مالكيت هم اشتراك داشته باشند ، ديگر من و ما از ميان برادرها و خواهرها به كلي از بين مي رود ؟ يا باز چيزهاي ديگري هست كه آنها هم من و ما ايجاد مي كند ؟ آيا در يك جامعه حتي جامعه اشتراكي همان طور كه مال و ثروت را بالاشتراك و بالتساوي تقسيم مي كنند كه نمي كنند ، حرفش هست و عملا نمي كنند اموري از قبيل جاه ، مقام ، پست ، شهرت ، محبوبيت و قدرت هم بالتساوي تقسيم مي شود ؟ آيا واقعا فلان كارگري كه در فلان كارخانه پولادسازي كار مي كند و فقط يك نان بخور و نميري به او مي دهند ، همان قدرت را دارد كه مثلا آقاي برژنف دارد ؟ و آيا براي بشر قدرت ، اساس نيست ؟ انسان ثروت را فداي قدرت مي كند زن چطور ؟ آيا توانستند اشتراك در زن هم بر قرار كنند ؟ نه ، مي خواستند بكنند ولي ديدند چنين چيزي امكان ندارد آيا او موهبت نيست ؟ و هزاران موهبت ديگر و به علاوه ارزشهاي اخلاقي انسان يك سلسله ارزشهاست كه با اشتراك جمعي جور در نمي آيد . اشتراك جمعي حداكثر اين است كه همه در ثروت با همديگر برابر باشند اين چه ربطي دارد به اينكه انساني مثلا در جنگها خودش را فداي انسانهاي ديگر بكند ، يا اينكه انصاف بدهد در مقابل حقيقت نسبت به انسانهاي ديگر ؟ درباره اين مطلب هم ان شاء الله بعدا عرايضي عرض خواهم كرد .

پس ، از نظر اسلامي ما در همه احساسهاي اخلاقي انسان ، احساس كرامت و شرف و عزت و قدرت و عظمت در درون خود و در خود واقعي خويش است ، آن هم عزت و شرف و كرامت و قدرت و عظمت واقعي و خود واقعي انسان همان نفخت فيه من روحي ( 1 ) است كه خداي متعال در قرآن بيان كرده است انسانهاي كامل اسلام از نظر اخلاق ، يعني انسانهايي كه خود را بهتر از ديگران شناخته اند ، شرف و كرامت را در ذات خودشان بيشتر از ديگران احساس كرده اند . قبلا عرض كردم كه حماسه هاي امام حسين ، همه در اطراف كرامت و عزت و شرافت و نفاست نفس دور مي زند اوامر به معروف و نهي از منكرش هم احساسي است از اين گونه احساسها مي فرمود :

الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا ( 2 ) مردم ! چشمهايتان نمي بيند ؟ آيا نمي بينيد نيكيها چگونه دارد مهجور و متروك مي شود و به آنها عمل نمي شود ؟ نمي بينيد زشتيها چگونه رايج شده است ؟ يك مؤمن اسلام ، يك انسان شريف ، مرگ را بر زندگيي كه در آن همواره با چنين تابلوهاي زشت مواجه باشد و از تابلوهاي عالي انسانيت هرگز به چشمش نخورد ترجيح مي دهد : ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا ( 2 ) بايد چنين

1. سوره حجر ، آيه . 29 [ ترجمه : از روح خود در آن دميدم ] .

2. بحار الانوار ، ج 44 ، ص . 381