آنكه پيامبرى پس از من نيست؟». 1
477.مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر صلي الله عليه و آله با مردم به سوى تبوك، حركت كرد. على عليه السلام به او گفت: با تو بيايم؟ پيامبر خدا به او پاسخ داد: «نه». پس على عليه السلام گريست. پيامبر صلي الله عليه و آله به او گفت: «آيا خشنود نمىشوى كه براى من، به منزله هارون براى موسى باشى، جز آنكه تو پيامبر نيستى؟ شايسته نيست كه من بروم، مگر آنكه تو جانشين من باشى» 2. 3
478.الطبقات الكبرى ـ به نقل از بَراء بن عازب و زيد بن ارقم ـ: به گاه آمادگى جيش العُسرة 4 براى نبرد تبوك، پيامبر خدا به على بن ابى طالب عليه السلام گفت: «چارهاى نيست كه يا من بمانم، يا تو». پس على عليه السلام را بر جاى نهاد و چون براى جنگ از على عليه السلام جدا و از مدينه خارج شد، مردمانى گفتند: على را بر جاى ننهاد، جز به خاطر دلآزردگى از او .
چون اين گفته به على عليه السلام رسيد، در پى پيامبر خدا رفت تا به وى رسيد. پس پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: «چه چيز، تو را به اينجا آورده است؟». گفت: چيزى نيست، جز آنكه شنيدم برخى از مردم مىپندارند كه تو تنها از اين رو مرا بر جا نهادى كه به خاطر چيزى از من ناراحت بودى.
پيامبر خدا خنديد و گفت: «اى على! آيا خشنود نمىشوى كه براى من، مانند هارون براى موسى باشى، جز آنكه تو پيامبر نيستى؟». گفت: چرا، اى پيامبر خدا!
1 - تاريخ دمشق:
42/177/8608، الأمالى، طوسى: 342/702. 2 - در برخى نقلها اين،
جمله پايانى نيست و در برخى، به جاى آن آمده است: «و تو جانشين من
در ميان همه مؤمنانى». 3 - مسند ابن حنبل: 1/709/3062،
المستدرك على الصحيحين: 3/144/4652. 4 - جيش
العُسرة (سپاه سختى)، نامى است كه بر سپاه اسلام به سبب كم بودن توشه
سپاه و گرمى هوا و دورى راه تبوك، گذاشته شد.