دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ

مؤلفان: محمد محمدی ری شهری، محمدکاظم طباطبایی، محمود طباطبائی نژاد؛ مترجمان: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی، ابوالقاسم حسینی، جواد محدثی، محمدعلی سلطانی

جلد 3 -صفحه : 325/ 131
نمايش فراداده

پس، دامن از خلافت بر كشيدم و از آن، روى پيچيدم و نيك انديشيدم كه يا بى ياور بستيزم و يا بر اين تيرگى و ظلمت، شكيب ورزم؛ ظلمتى كه در آن، بزرگ‏سالانْ فرتوت و خُردسالانْ پير گردند و مؤمن، تا لحظه ديدار پروردگارش، در آن به رنج و زحمت باشد.

ديدم شكيبايى خردمندانه‏تر است. پس با خارى در چشم و استخوانى در گلو و با آن كه ميراثم را تاراج‏رفته مى‏ديدم، شكيب ورزيدم تا آن كه اوّلى به راه خود رفت [و مُرد] و خلافت را پس از خود به فلان سپرد.

[سپس امام عليه السلام به شعر اَعشى، تمثّل جست]:

*چه قدر تفاوت است ميان اكنون كه [آواره] بر پشت شترانم

* و روزى كه در كنار حيّان، برادر جابر، غنوده بودم!

شگفتا كه او (ابو بكر) در حياتش درخواست مى‏كرد كه وى را از خلافتْ معاف دارند؛ امّا براى پس از وفاتش، آن را به ديگرى سپرد! چه سفت و محكم به پستان خلافت چسبيدند و آن را ميان خود قسمت كردند [، دوشيدند و نوشيدند]!

سپس آن را به جايى ناهموار و جانفرسا و پر گزند درآورْد و در اختيار كسى قرار داد كه پى در پى مى‏لغزيد و پوزش مى‏طلبيد و همراهش سوارى را مى‏مانْد كه بر مَركبى چموش است [كه] اگر مهارش را محكم كِشد، بينى‏اش پاره گردد و اگر رهايش كند، بجَهد و سرنگونش سازد.

به خدا سوگند، مردم در نتيجه [كارهاى او [به انحراف و چموشى و رنگ به رنگ شدن و كجروى دچار گشتند و من، با وجود آن كه زمانش طولانى و آزردگى‏اش سخت بود، شكيب ورزيدم، تا آن كه او (عمَر) نيز به راه خود رفت و در گذشت و خلافت را در ميان گروهى نهاد و مرا يكى از آنان پنداشت.

خدايا، چه شورايى! چه وقت در برترى من بر اوّلىِ آنها (ابوبكر) ترديد افتاد كه اكنون با اينان برابر شمرده مى شوم؟!