دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ

مؤلفان: محمد محمدی ری شهری، محمدکاظم طباطبایی، محمود طباطبائی نژاد؛ مترجمان: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی، ابوالقاسم حسینی، جواد محدثی، محمدعلی سلطانی

جلد 5 -صفحه : 368/ 347
نمايش فراداده

تو بيعت كردند و كار تو استقرار يافت، هر كه را دوست داشتى، كنار بگذار و هر كه را دوست داشتى منصوب كن.

من به وى گفتم: به خدا سوگند، در دينم سازش و در حكومت خود، ظاهرسازى نمى‏كنم.

گفت: اگر امتناع مى‏ورزى، پس هر كه را مى‏خواهى، كنار گذار؛ ولى معاويه را نگه‏دار. او گستاخ و جسور است و شاميان از او حرف‏شنوى دارند و تو براى نگه‏داشتنش دليلى دارى؛ زيرا عمر، او را بر تمامى سرزمين شام گمارد.

به وى گفتم: نه، به خدا سوگند! معاويه را حتى دو روز هم به كار نمى‏گيرم.

او پس از مشورت و مطرح كردن مطالبش، از نزد من بيرون رفت. سپس برگشت و گفت: من به تو مشورت‏هايى رساندم و تو [از قبول آنها] امتناع ورزيدى. در اين موضوع نگريستم و چنين يافتم كه تو بر صوابى. سزاوار نيست در كارهايت نيرنگ و فريب را به كار گيرى».

[ابن عبّاس گويد:] به او (على عليه السلام ) گفتم: در آنچه نخست به تو مشورت داد، خيرخواهى كرد؛ امّا در مرتبه دوم به تو خيانت نمود. 1 2368.مروج الذهب ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: [به على عليه السلام گفتم:[ نظر مشورتى من به تو اين است كه معاويه را نگه دارى. اگر با تو بيعت كرد، من بر عهده مى‏گيرم كه او را از جايگاهش بركَنَم.

فرمود: «نه؛ به خدا سوگند كه جز شمشير به او چيزى نخواهم بخشيد».

آن گاه بدين شعر، تمثّل جُست:

*«اگر بميرم، به گونه‏اى كه از روى ناتوانى نباشد

* ننگ نيست، اگر جان، تمام تلاش خود راكرده باشد».

مروج الذهب: 2/364، تاريخ الطبرى: 4/440 ، الكامل فى التاريخ: 2/306 .