گفتم: اى اميرمؤمنان! تو مردى دلاورى. آيا نشنيدى كه پيامبر خدا مىفرمود: «جنگ، نيرنگ است؟».
على عليه السلام فرمود: «چرا».
گفتم: به خدا سوگند، اگر از من بپذيرى، آنان را پس از وارد شدن، بيرون مىكنم و آنان را رها مىسازم كه در پشت كارها بينديشند و ندانند سبب آن چيست، بدون آن كه نقصى بر تو وارد گردد يا گناهى بر تو باشد.
فرمود: «اى ابن عبّاس! از خُردهگيرىهاى تو و معاويه، چيزى بر من پوشيده نيست كه بخواهى آن را به من گوشزد كنى. اگر مشورت تو را نپذيرفتم، بايد از من اطاعت كنى».
گفتم: من چنين خواهم كرد؛ زيرا كمترين حقّى كه بر من دارى، اطاعت است، و خداوند، توفيق دهنده است. 1
ر.ك: ج 4، ص 156 (كنار نهادن كارگزاران عثمان).
2369.امام على عليه السلام ـ از نامهاش به معاويه، هنگامى كه براى خلافت با وى بيعت شد: از بنده خدا، على، اميرمؤمنان، به معاوية بن ابى سفيان. پس از حمد و سپاس خداوند ؛ به درستى كه عذر مرا درباره خودتان و رويگردانىام را از شما دانستى، تا آنجا كه از آن، چارهاى نبود و راه فرارى وجود نداشت. حرف و حديث، طولانى است و سخن، بسيار. آنچه گذشته، گذشته است و آنچه پيش آمده، پيش آمده
مروج الذهب: 2/364، تاريخ الطبرى: 4/441، الكامل فى التاريخ: 2/307 .