دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد 5
لطفا منتظر باشید ...
تو بيعت كردند و كار تو استقرار يافت، هر كه را دوست
داشتى، كنار بگذار و هر كه را دوست داشتى منصوب كن.من به وى گفتم: به خدا سوگند، در دينم سازش و در حكومت خود،
ظاهرسازى نمىكنم.گفت: اگر امتناع مىورزى، پس هر كه را مىخواهى، كنار گذار؛ ولى
معاويه را نگهدار. او گستاخ و جسور است و شاميان از او
حرفشنوى دارند و تو براى نگهداشتنش دليلى دارى؛ زيرا عمر، او
را بر تمامى سرزمين شام گمارد.به وى گفتم: نه، به خدا سوگند! معاويه را حتى دو روز هم به كار
نمىگيرم.او پس از مشورت و مطرح كردن مطالبش، از نزد من بيرون رفت.
سپس برگشت و گفت: من به تو مشورتهايى رساندم و تو [از
قبول آنها] امتناع ورزيدى. در اين موضوع نگريستم و چنين يافتم
كه تو بر صوابى. سزاوار نيست در كارهايت نيرنگ و فريب را به كار
گيرى».[ابن عبّاس گويد:] به او (على عليه السلام ) گفتم: در آنچه نخست به تو مشورت
داد، خيرخواهى كرد؛ امّا در مرتبه دوم به تو خيانت نمود. 1
2368.مروج الذهب ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: [به على عليه السلام گفتم:[
نظر مشورتى من به تو اين است كه معاويه را نگه دارى. اگر با تو
بيعت كرد، من بر عهده مىگيرم كه او را از جايگاهش بركَنَم.فرمود: «نه؛ به خدا سوگند كه جز شمشير به او چيزى نخواهم
بخشيد».آن گاه بدين شعر، تمثّل جُست:*«اگر بميرم، به گونهاى كه از روى ناتوانى نباشد *
ننگ نيست، اگر جان، تمام تلاش خود راكرده باشد».