پس، از فرمان من سرپيچيديد و خِردورزى را كنار نهاديد و نافرمانىام كرديد، چندان كه به داورى تن دادم؛ و از آن دو داور، پيمان و ميثاق ستاندم و فرمانشان دادم كه آنچه را قرآن زنده داشته، زنده دارند و آنچه را قرآن ميرانده، بميرانند؛ امّا از فرمانم سرْ باز زدند و به خواهش نَفْس رفتار كردند. از اين رو، ما بر همان امر نخستين هستيم. پس به كجا روانيد و كجا به سرگشتگى كشانده مىشويد؟».
خطيبِ خوارج گفت: امّا بعد؛ اى على! آنگاه كه ما به داورى روى آورديم، مرتكب كفر شديم. پس اگر تو نيز همانند ما توبه كنى، ما با تو و از توايم؛ و اگر خوددارى كنى، ما يكْپارچه با تو به جنگ برمىخيزيم، كه همانا خداوند، خيانتپيشگان را دوست نمىدارد.
على عليه السلام گفت: «تندبادى شما را فراگيرد و از شما هيچكس باقى نمانَد! آيا پس از ايمان آوردنم به خدا و جهادم در راه او و هجرتم همراه پيامبر خدا، به كفر اقرار كنم؟! اگر چنين كنم، به گمراهى در مىافتم و از رهيافتگان نيستم. امّا به جماعتى سبُكْ مغز و بىخِرَد، مبتلا شدهام، و خداست آن كه از او يارى مىتوان خواست». 1
2719.تاريخ الطبرى ـبه نقل از ابوسَلَمه زُهْرىـ: على عليه السلام ، پرچم اَمان را به دست ابو ايّوب برافراشت. ابو ايّوب، آنان را ندا داد: هر يك از شما كه دست به قتل نزده و متعرّضِ كسان نشده باشد و زير اين پرچم آيد، در امان است؛ و هر كه از شما به كوفه يا مدائن روان شود و از اين جماعت جدا گردد، نيز در امان است. پس از آن كه به قاتلان برادرانمان از ميان شما دست يابيم، ما را نيازى به ريختن خون شما نيست.
الأخبار الموفّقيّات: 325/181.