بر منبر نهاد و خبر را با نوشتن نامه به آگاهىِ شهرها و روستاها رسانيد. همراه آن پيراهن، انگشتانِ نائله، همسر عثمان نيز بود؛ دو انگشتِ قطع شده از مفصل و بخشى از كف دست و دو انگشتِ بريده از بيخ و نيمى از انگشت شست.
مردم براى ديدن به سوى پيراهن گسيل شدند و چندى گريستند، در حالى كه پيراهن بر منبر قرار داشت و انگشتان از آن آويزان بود. مردان شام سوگند خوردند كه هرگز با زنان خويش درنياميزند و آبِ غسل، جز براىِ رفعِ احتلام، به بدنشان نرسد، و بر بستر نيارامند تا آنگاه كه يا كشندگان عثمان و ياورانشان را بكشند و يا جانشان را از كف بدهند. پس چندى پيرامون پيراهن ماندند، در حالى كه هر روز پيراهن بر منبر نهاده مىشد و گاه آن را آشكار مىساختند و گاه مىپوشاندند. و انگشتانِ نائله از رشتههاى آن آويزان بود. 1 2415.وقعة صِفّين ـ به نقل از عمر بن سعد ـ: معاويه در دمشق، منبر مسجد دمشق را با پيراهن خونآلود عثمان پوشانيده بود و گرداگردِ منبر، هفتاد هزار بزرگْسال مىگريستند و اشكشان در سوگ عثمان خشك نمىشد. همين كه خبر رفتن امام على عليه السلام به نخيله و بر پا كردن لشكرگاه در آن نقطه به معاويه رسيد معاويه براى شاميان به سخن ايستاد و چنين گفت:
اى مردم شام! شما سخن مرا درباره على ناراست مىشمرديد. اكنون حال وى بر شما آشكار گشته است. خداى را سوگند، جز او كسى خليفه شما را نكشته است. اوست كه به قتل او فرمان داد و مردم را بر او شوراند و كشندگانش را پناه داد؛ همانان كه سپاهيان و ياران و ياوران اويند و وى ايشان را روانه شهر و ديارتان كرده تا شما را نابود كنند.
اى مردم شام! خدا را، خدا را، درباره عثمان در نظر بگيريد! من ولىّ عثمان و
تاريخ الطبرى: 4/562، الكامل فى التاريخ: 2/359. نيز، ر. ك: البداية والنهاية: 7/228.