دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ

مؤلفان: محمد محمدی ری شهری، محمدکاظم طباطبایی، محمود طباطبائی نژاد؛ مترجمان: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی، ابوالقاسم حسینی، جواد محدثی، محمدعلی سلطانی

جلد 6 -صفحه : 439/ 59
نمايش فراداده

خلافت، خوش نمى‏داشتم. سپس به ياد آوردم كه تو او را تنها وا نهادى و بر ياورانش طعن زدى. پس نظرم از تو برگشت. امّا مخالفت تو با على، كار را بر من آسان كرد و آن لغزش‏هايت را از نظرم محو ساخت. پس ـ خدايت رحمت كناد ـ براى پاس داشتنِ حق خليفه مظلوم، ما را يارى كن، كه من خواهان فرمان راندن بر تو نيستم؛ بلكه فرمانروايى را از آنِ تو مى‏خواهم و اگر از آن سر باز زنى، كار به شورا ميان مسلمانان وا نهاده خواهد شد. 1

5 / 7

اعلانِ جنگ

2420.وقعة صِفّين ـ به نقل از محمّد و صالح بن صدقه ـ: از آن پس، على عليه السلام به جرير (پيكش به سوى معاويه) نوشت: «امّا بعد؛ هر گاه اين نامه، تو را رسيد، معاويه را به پذيرش حقيقتِ روشن وا دار و به امر قطعى تسليم گردان! پس او را ميان جنگى ويرانگر يا صلحى سعادت‏بخش، مختار ساز. اگر جنگ را برگزيد، طردش كن و اگر به صلح گراييد، بيعتش را بپذير».

آن‏گاه كه نامه به جرير رسيد، وى نزد معاويه آمد و آن را بر وى خواند و به او گفت: اى معاويه! تنها با گناه، بر دل مُهر زده مى‏شود و تنها با توبه قفلِ سينه گشوده مى‏گردد و من مى‏پندارم كه بر دل تو مُهر زده شده است. مى‏بينم ميان حق و باطل ايستاده‏اى، گويا در انتظار چيزى هستى كه در دستانِ كسى جز توست».

معاويه گفت: اگر خدا خواهد، سخن قطعى را در نخستين مجلس پس از اين به تو خواهم گفت.

چون مردم شام با معاويه بيعت كردند و او آنان را به وفادارى آزمود، گفت: اى جرير! به رئيس خود بپيوند.

وقعة صفّين: 71، شرح نهج‏البلاغة: 3/113.