بصريان هم با على سر ستيز دارند؛ زيرا خونشان را ريخته و از ايشان كشته است و پهلوانانِ بصره و كوفه در نبرد جَمَل، هلاك گشتهاند.
پس على با گروهى اندك مانده كه از آن ميان، كسانىاند كه خليفه شما را كشتهاند. خداى را، خداى را در نظر گيريد! مبادا حقّ خويش را تباه سازيد و خونتان (خون خليفه) را هَدَر كنيد. 1
ر.ك: ج 5، ص 379 (اعلام آمادگى ياران امام براى جنگ).
2422.وقعة صِفّين ـ به نقل از عبد الرحمان بن عُبيد بن ابى كنود ـ: آنگاه كه على عليه السلام خواست از نُخَيله راهى شود، روز چهارشنبه، پنجم ماه شوّال بود. پس ميان مردم برخاست و گفت:
«خداوندى را سپاس كه نعمتهايش ناپيدا نمانَد و احسانش را همانندى نيست. گواهى مىدهم كه معبودى جز اللّه نيست و ما بر اين گواهيم؛ و نيز گواهى مىدهم كه محمّد صلي الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست.
امّا بعد؛ آگاه باشيد كه من پيشگامان سپاهم را پيش فرستاده، دستورشان دادهام كه بر مسير اين ساحل پيش روند 2 تا فرمان من به ايشان فرا رسد. من برآنم كه اين آب (فرات) را درنَوَردم 3 تا به گروهى اندك از شما كه بر كناره دجله وطن
1 - تاريخ الطبرى:
4/563. 2 - شريف رضى
مىگويد: «در اين جا، مراد امام عليه السلام از "مِلطاط" كه در متن روايت آمده، كسانى است كه ايشان
را فرمان داد تا بدان سوى روند، كه همان ساحل فرات است. نيز اين واژه براى ساحل دريا به
كار مىرود و در اصل، يعنى زمين صاف». (نهجالبلاغة: ذيل خطبه 48) 3 - شريف
رضى گفته است: «مراد از نطفه كه در متن روايت آمده، آب فرات است و اين از عباراتِ
شگفت و شگرف است». (نهجالبلاغة: ذيل خطبه 48)