دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ

مؤلفان: محمد محمدی ری شهری، محمدکاظم طباطبایی، محمود طباطبائی نژاد؛ مترجمان: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی، ابوالقاسم حسینی، جواد محدثی، محمدعلی سلطانی

جلد 7 -صفحه : 344/ 228
نمايش فراداده

سه روز نگذشت كه آن ضربت بر او فرود آمد. اُمّ كلثوم فرياد كشيد. حضرت فرمود: «دخترم! چنان مكن. من پيامبر خدا را مى‏بينم كه با دست خود به من اشاره مى‏كند: "اى على! نزد ما بيا. همانا آنچه پيش ماست، برايت بهتر است"». 1

2922.امام حسن عليه السلام : سحرگاهى نزد على عليه السلام رفتم و پيش او نشستم. فرمود: «من شب را بيدار مانده بودم تا آن كه خانواده‏ام را بيدار كنم. نشسته، خوابم ربود. پيامبرخدا را ديدم. گفتم: اى پيامبر خدا! از امّت تو بسيار رنج و عداوت ديدم. فرمود: "نفرينشان كن". گفتم: خدايا به جاى اينان، بهتر از اينان را به من بده و به جاى من بدتر از مرا بر آنان بگمار». 2

2923.امام حسين عليه السلام : على عليه السلام به من گفت: «امشب پيامبر خدا را به خواب ديدم. گفتم: اى پيامبر خدا! از امّت تو بسيار رنج كشيدم و دشمنى ديدم. فرمود: "نفرينشان كن". گفتم: خدايا! به جاى اينان بهتر از اينان را به من بده و به جاى من بدتر از مرا بر آنان بگمار». بيرون رفت و آن مرد بر او ضربت زد. 3

2924.مسند أبى يعلى ـ به نقل از ابو صالح ـ: از على عليه السلام شنيدم كه فرمود: «پيامبر صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم و از رنج و عداوتى كه از امّتش ديده بودم، به او شكايت كردم و گريستم. به من فرمود: "اى على! گريه نكن و بنگر". نگريستم. دو مرد را ديدم كه آه و نَفَس عميق مى‏كشند و صخره‏ها و سنگ‏هاى خارا را ديدم كه بر سرشان مى‏زنند تا آن كه آن را مى‏شكافد و زخمى مى‏كند و سپس به حالت اوّل برمى‏گردد».

ابوصالح گويد: صبح مثل هر روز به قصد خانه على عليه السلام بيرون آمدم. به بازار خرّازان كه رسيدم، مردم را ديدم كه مى‏گفتند: امير مؤمنان، كشته شد. 4

1 -  الإرشاد: 1/15، مناقب آل أبى طالب: 3/311، روضة الواعظين: 151.

2 -  الطبقات الكبرى: 3/36، اُسد الغابة: 4/113/3789، تاريخ دمشق: 42/559 .

3 -  اُسد الغابة: 4/112/3789 .

4 -  مسند أبى‏يعلى: 1/269/516، الإرشاد: 1/15، مناقب آل أبى طالب: 3/311.