دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ

مؤلفان: محمد محمدی ری شهری، محمدکاظم طباطبایی، محمود طباطبائی نژاد؛ مترجمان: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی، ابوالقاسم حسینی، جواد محدثی، محمدعلی سلطانی

جلد 7 -صفحه : 344/ 33
نمايش فراداده

گفت: به كُناسه 1 مى‏روم.

گفت: آيا ميل دارى كلّه‏ها و دمبه‏هايى بخورى كه از اوّل شب در تنور بوده و حالا خوب پخته و بار آمده است؟

گفت: واى بر تو، در اوّلين روز از رمضان؟!

گفت: از آنچه كه يقين نداريم، رهايمان كن!

گفت: بعد از آن‏چه؟

گفت: شرابى سرخ‏فام به تو مى‏نوشانم كه جان را خوش مى‏سازد و در رگ‏ها جارى مى‏شود، شهوت را مى‏افزايد، غذا را هضم مى‏كند و لكنت زبان را مى‏برد.

فرود آمد. هر دو غذا خوردند. سپس شراب آورد و خوردند. در پايان روز، نعره‏هايشان بلند شد. همسايه‏اى داشتند كه شيعه و از ياران على عليه السلام بود. خدمت على عليه السلام رفت و داستان آن دو را گزارش داد.

حضرت گروهى را فرستاد. خانه را محاصره كردند. ابو سمّال به خانه‏هاى بنى‏اسد پريد و گريخت، امّا نجاشى را نزد على عليه السلام آوردند. صبح كه شد، او را با شلوارى كه به پا داشت، آوردند و هشتاد ضربه شلاّق بر او زد، بيست شلاق هم اضافه‏تر.

گفت: اى امير مؤمنان! حدّ شراب را دانستم، اين اضافه شلاّق‏ها براى چه بود؟

فرمود: براى گستاخى‏ات بر خدا و روزه‏خوارى‏ات در ماه رمضان.

سپس او را با همان شلوار در معرض تماشاى مردم قرار داد. كودكان بر سر او فرياد مى‏كشيدند كه: نجاشى شلوار خود را كثيف كرده است! و او مى‏گفت: نه

نام محلّه‏اى در كوفه. (معجم البلدان: 4 / 481)