مىگويد و اگر به پاى او ايستادگى كند، تنهايش مىگذارد. اين دو مثل شيطاناند. "إِذْ قَالَ لِلاْءِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّى بَرِىآءٌ مِّنكَ إِنِّىآ أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ؛ 1 كه به انسان گفت: كافر شو، و چون كافر شد، گفت من از تو بيزارم. من از خداوند پروردگار جهانيان بيمناكم"». 2
2795.تاريخ الطبرى: جرير بن عبد اللّه به سوى قرقيسيا رفت و به معاويه نامه نوشت. معاويه نيز به او نامه نوشت و فرمان داد كه نزد او آيد. 3
2796.سيَر أعلام النبلاء ـ به نقل از محمّد بن عمر ـ: جرير در جزيره و اطراف آن پيوسته از على عليه السلام و معاويه كناره بود، تا آن كه در شَرات، 4 در زمان حكومت ضحّاك بن قيس بر كوفه درگذشت. 5
2797.الغارات ـ به نقل از عطاء بن سائب ـ: مردى به ابو عبد الرحمان سُلَمى گفت: تو را به خدا سوگند مىدهم كه به من خبرى بدهى. چون پذيرفت، گفت: تو را به خدا، جز [به خاطر] آن روز كه على عليه السلام مال را ميان كوفيان تقسيم مىكرد و چيزى به تو و خانوادهات نداد، او را دشمن داشتهاى؟
گفت: چون مرا به خدا سوگند دادى، آرى، چنين است. 6
1 - حشر، آيه 16. 2 - شرح نهجالبلاغة: 20/287/277، نثرالدرّ: 1/325 . 3 - تاريخ الطبرى: 4/562. نيز، ر. ك: الغارات: 2/553، شرح نهجالبلاغة: 4/93. 4 - ناحيهاى در شام، بين راه دمشق به مدينه. (معجم البلدان: 3 / 332) 5 - سير أعلام النبلاء:
2/536/108، تهذيب الكمال: 4/535/917 . 6 - الغارات:
2/567، المنتخب من ذيل المذيل: 1/147 .