خسرو و شیرین

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

نسخه متنی -صفحه : 380/ 112
نمايش فراداده

شيركشتن خسرو در بزمگاه

  • لبش بوسيد و گفت اين انگبين است نخستين پيك بود آن شكرين جام اگر چه كرد صد جام دگر نوش ميى كاول قدح جام آورد پيش مى اول جام صافى خيز باشد گلى كاول بر آرد طرف جويش درى كاول شكم باشد صدف را زهر خوردى كه طعم نوش دارد دو عاشق چون چنان شربت چشيدند چو يكدم جاى خالى يافتندى چو دزدى كو به گوهر دست يابد به چشمى پاس دشمن داشتندى چو فرصت در كشيدى خصم را ميل صنم تا شرمگين بودى و هشيار در آن ساعت كه از مى مست گشتى چنان تنگش كشيدى شه در آغوش ز بس كز گاز نيلش در كشيدى ز شرم آن كبوديهاش بر ماه اگر هشيار اگر سرمست بودى اگر هشيار اگر سرمست بودى
  • نشان دادش كه جاى بوسه اين است كه از خسرو به شيرين برد پيغام نشد جان نخستينش فراموش ز صد جام دگر دارد بها بيش به آخر جام دردآميز باشد فزون باشد ز صد گلزار بويش ز لل بشكند بسيار صف را حلاوت بيشتر سر جوش دارد عنان پيوسته از زحمت كشيدند چو شير و مى بهم بشتافتندى پس آنگه پاسبان را مست يابد به ديگر چشم ريحان كاشتندى ربودندى يكى بوسه به تعجيل نبودى بر لبش سيمرغ را بار به بوسه با ملك همدست گشتى كه كردى قاقمش را پرنيان پوش ز برگ گل بنفشه بر دميدى كه مه را خود كبود آمد گذرگاه سپيدابش چو گل بر دست بودى سپيدابش چو گل بر دست بودى