خسرو و شیرین

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

نسخه متنی -صفحه : 380/ 128
نمايش فراداده

مراد طلبيدن خسرو از شيرين و مانع شدن او

  • طرب كن چون در دولت گشادى نخست اقبال وانگه كام جستن به صبرى مي توان كامى خريدن زبان آنگه سخن چشم آنگهى نور به گرمى كار عاقل به نگردد درين آوارگى نايد برومند اگر با تو بيارى سر در آرم تو ملك پادشاهى را بدست آر گرت با من خوش آيد آشنائى و گر خواهى به شاهى باز پيوست جهان در نسل تو ملكى قديم است جهان آنكس برد كو بر شتابد همه چيزى ز روى كدخدائى اگر در پادشاهى بنگرى تيز جوانى دارى و شيرى و شاهى ولايت را ز فتنه پاى بگشاى بدين هندو كه رختت راگرفته است به تيغ آزرده كن تركيب جسمش كه دست خسروان در جستن كام ز تو يك تيغ تنها بر گرفتن ز تو يك تيغ تنها بر گرفتن
  • مخور غم چون به روز نيك زادى نشايد گنج بي آرام جستن به آرامى دلارامى خريدن نخست انگور و آنگه آب انگور بتك دانى كه بز فربه نگردد كه سازم با مراد شاه پيوند من آن يارم كه از كارت بر آرم كه من باشم اگر دولت بود يار همى ترسم كه از شاهى برآئى دريغا من كه باشم رفته از دست بدست ديگران عيبى عظيم است جهانگيرى توقف بر نتابد سكون بر تابد الا پادشائى سبق برده است از عزم سبك خيز سرى و با سرى صاحب كلاهى يكى ره دستبرد خويش بنماى به تركى تاج و تختت را گرفته است مگر باطل كنى ساز طلسمش گهى با تيغ بايد گاه با جام ز شش حد جهان لشگر گرفتن ز شش حد جهان لشگر گرفتن