خسرو و شیرین

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

نسخه متنی -صفحه : 380/ 139
نمايش فراداده

بر تخت نشستن خسرو به مدائن بار دوم

  • به دولت يافتن شايد همه كام تو گندم كار تا هستى برآرد به هر كارى در از دولت بود نور بسى بر خواند ازين افسانه با دل صبورى كرد با غم هاى دورى صبورى كرد با غم هاى دورى
  • چو دانه هست مرغ آيد فرا دام گيا خود در ميان دستى برآرد كه باد از كار ما بي دولتى دور چو عشق آمد كجا صبر و كجا دل هم آخر شادمان شد زان صبورى هم آخر شادمان شد زان صبورى