خسرو و شیرین
الیاس بن یوسف نظامی گنجوی
نسخه متنی -صفحه : 380/ 212
نمايش فراداده
رسيدن نامه شيرين به خسرو
-
چو خسرو نامه شيرين فرو خواند
به خود گفتا جوابست اين نه جنگ است
جواب آنچه بايستش دريدن
دگر باره شد از شيرين شكرخواه
ز كار آشوبى مريم بر آسود
چو مريم كرد دست از جشن كوتاه
چو دشمن شد همه كارى به كامست
به شيرين چند چربي ها فرستاد
بت فرمانبرش فرمان پذيرفت
به خسرو پيش از آنش بود پندار
فرستد مهد و در كاوينش آورد
به دفترها عتاب آغاز مي كرد
متاع نيكوى بر كار مي ديد
متاع از مشترى يابد روائى
ز بهر سود خود اين پند بنيوش
در آن ديدست دولت سودمندى
ملك دم داد و شيرين دم نمي خورد
چو عاجز گشت از آن ناز به خروار
كه يارى مهربان آرد فرا چنگ سرو كارى ز بهر خويش گيرد
سرو كارى ز بهر خويش گيرد
-
از آن شيرين سخن عاجز فرو ماند
كلوخ انداز را پاداش سنگست
شنيدم آنچه مي بايد شنيدن
كه غوغاى مگس برخاست از راه
رطب بي استخوان شد شمع بى دود
جهان چون جشن مريم گشت بر شاه
يكى آب از پس دشمن تمام است
به روغن نرم كرد آهن ز پولاد
كه دردى داشت كان درمان پذيرفت
كزان نيكوترش باشد طلب كار
به مهد خود عروس آيينش آرد
عتابش بيش مي شد ناز مي كرد
بها مي كرد چون بازار مي ديد
به ديده قدر گيرد روشنائى
متاعى كان بنخرند از تو مفروش
كه چون يابى روائى در نبندى
ز ناز خويش موئى كم نمي كرد
نهاد انديشه را بر چاره كار
به رهوارى همى راند خر لنگ سر از كارى دگر در پيش گيرد
سر از كارى دگر در پيش گيرد