مردن مريم و تعزيت نامه شيرين به خسرو از راه باد افراه
به شادى بر لب شط جام جم گير دل نغنوده بى او بغنوادت اگر سروى شد از بستان عالم مخور غم تا توانى باده خور شاد اگر هستى شود دور از تو از دست تو در قدرى و در تنها نكوتر به تنهائى قناعت كن چو خورشيد اگر با مرغ بايد مرغ را خفت مرنج ار با تو آن گوهر نماند سر آن بهتر كه او همسر ندارد گر آهوئى ز صحرا رفت بگذار و گر يك دانه رفت از خرمن شاه گلى گر شد چه بايد ديد خارىبتى گر كسر شد كسرى بماناد بتى گر كسر شد كسرى بماناد
كهن زنبيلى از بغداد كم گير چنان كز ديده رفت از دل روادت تو باقى مان كه هستى جان عالم مبادا كز سرت موئى برد باد بحمدالله چو تو هستى همه هست تو لعلى لعل بي همتا نكوتر كه همسر شرك شد در راه جمشيد تو سيمرغى بود سيمرغ بي جفت تو كانى كان ز گوهر در نماند گهر آن به كه هم گوهر ندارد كه در صحرا بود زين جنس بسيار فدا بادش فلك با خرمن ماه عوض باشد گلى را نوبهارىغم مريم مخور عيسى بماناد غم مريم مخور عيسى بماناد