گفتن چهل قصه از كليله و دمنه با چهل نكته
به خونخوارى مكن چنگال را تيز چو بر گفت اين سخن پير سخن سنج پشيمان شد ز بدعتهاى بيداد
پشيمان شد ز بدعتهاى بيداد
كز اين بي بچه گشت آن شير خونريز دل خسرو حصارى شد بر اين گنج سراى عدل را نو كرد بنياد
سراى عدل را نو كرد بنياد