مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور
ملك نيز آنچه در ره ديد يسكر حقيقت گشتشان كان مرغ دمساز قرار آن شد كه ديگر باره شاپور زمرد را سوى كان آورد باز
زمرد را سوى كان آورد باز
يكايك باز گفت از خير و از شر به اقصاى مداين كرده پرواز چو پروانه شود دنبال آن نور رياحين را به بستان آورد باز
رياحين را به بستان آورد باز