پاسخ دادن شيرين خسرو را - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصطلاحنامه مجموعه ها مرورالفبایی لغت نامه دهخدا

➟

جستجو در لغت نامه

بیشتر

کتابخانه شخصی پرسش از کتابدار ارسال منبع

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| ،

افزودن به کتابخانه شخصی

میخواهم بخوانم

درحال خواندن

خوانده شده

ارسال به دوستان

آدرس پست الکترونیک گیرنده :

آدرس پست الکترونیک فرستنده :

نام و نام خانوارگی فرستنده :

پیغام برای گیرنده ( حداکثر 250 حرف ) :

کد امنیتی را وارد نمایید

ارسال

جستجو در متن کتاب

بیشتر

تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب

➟

جستجو در لغت نامه

بیشتر

لیست موضوعات

سرآغاز در توحيد باري در استدلال نظر و توفيق شناخت آمرزش خواستن در نعت رسول اكرم صلى الله عليه وسلم در سابقه نظم كتاب در ستايش طغرل ارسلان ستايش اتابك اعظم شمس الدين ابوجعفر محمدبن ايلدگز خطاب زمين بوس در مدح شاه مظفرالدين قزل ارسلان در پژوهش اين كتاب سخنى چند در عشق عذر انگيزى در نظم كتاب آغاز داستان خسرو و شيرين عشرت خسرو در مرغزار و سياست هرمز شفيع انگيختن خسرو پيران را پيش پدر به خواب ديدن خسرو نياى خويش انوشيروان را حكايت كردن شاپور از شيرين و شبديز رفتن شاپور در ارمن به طلب شيرين نمودن شاپور صورت خسرو را بار اول نمودن شاپور صورت خسرو را بار اول نمودن شاپور صورت خسرو را بار دوم نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم پيدا شدن شاپور گريختن شيرين از نزد مهين بانو به مداين ديدن خسرو شيرين را در چشمه سار رسيدن شيرين به مشگوى خسرو در مداين ترتيب كردن كوشك براى شيرين رسيدن خسرو به ارمن نزد مهين بانو مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور رفتن شاپور ديگر بار به طلب شيرين آگاهى خسرو از مرگ پدر بر تخت نشستن خسرو بجاى پدر باز آوردن شاپور شيرين را پيش مهين بانو گريختن خسرو از بهرام چوبين بهم رسيدن خسرو و شيرين در شكارگاه اندرز و سوگند دادن مهين بانو شيرين را صفت بهار و عيش خسرو و شيرين شيركشتن خسرو در بزمگاه افسانه گفتن خسرو و شيرين و شاپور و دختران افسانه سرائى ده دختر مراد طلبيدن خسرو از شيرين و مانع شدن او به خشم رفتن خسرو از پيش شيرين و رفتن به روم و پيوند او با مريم به خشم رفتن خسرو از پيش شيرين و رفتن به روم و پيوند او با مريم جنگ خسرو با بهرام و گريختن بهرام بر تخت نشستن خسرو به مدائن بار دوم ناليدن شيرين در جدائى خسرو وصيت كردن مهين بانو شيرين را نشستن شيرين به پادشاهى بر جاى مهين بانو آگهى خسرو از مرگ بهرام چوبين بزم آرائى خسرو (سى لحن باربد) شفاعت كردن خسرو پيش مريم از شيرين فرستادن خسرو شاپور را به طلب شيرين آغاز عشق فرهاد زارى كردن فرهاد از عشق شيرين مناظره خسرو با فرهاد كوه كندن فرهاد و زارى او رفتن شيرين به كوه بيستون و سقط شدن اسب وي آگاهى خسرو از رفتن شيرين نزد فرهاد و كشتن فرهاد به مكر تعزيت نامه خسرو به شيرين به افسوس مردن مريم و تعزيت نامه شيرين به خسرو از راه باد افراه صفت داد و دهش خسرو شنيدن خسرو اوصاف شكر اسپهانى را تنها ماندن شيرين و زارى كردن وي رفتن خسرو سوى قصر شيرين به بهانه شكار ديدن خسرو شيرين را و سخن گفتن با شيرين پاسخ دادن شيرين خسرو را پاسخ خسرو شيرين را پاسخ دادن شيرين به خسرو پاسخ دادن شيرين خسرو را پاسخ خسرو شيرين را پاسخ دادن شيرين خسرو را بازگشتن خسرو از قصر شيرين پشيمان شدن شيرين از رفتن خسرو غزل گفتن نكيسا از زبان شيرين سرود گفتن باربد از زبان خسرو سرود گفتن نكيسا از زبان شيرين سرود گفتن باربد از زبان خسرو سرود گفتن نكيسا از زبان شيرين غزل گفتن باربد از زبان خسرو سرود گفتن نيكسا از زبان شيرين سرود گفتن باربد از زبان خسرو بيرون آمدن شيرين از خرگاه آوردن خسرو شيرين را از قصر به مدائن زفاف خسرو و شيرين اندرز شيرين خسرو را در داد و دانش سوال و جواب خسرو و بزرگ اميد اولين جنبش چگونگى فلك اجرام كواكب مبداء و معاد گذشتن از جهان در بقاى جان در چگونگى ديدار كالبد در خواب در ياد كردن دوره زندگى پس از مرگ چگونگى زمين و هوا در پاس تندرستى از راه اعتدال چگونگى رفتن جان از جسم تمثيل موبد اول تمثيل موبد دوم تمثيل موبد سوم تمثيل موبد چهارم در نبوت پيغمبر اكرم گفتن چهل قصه از كليله و دمنه با چهل نكته حكمت و اندرز سرائى حكيم نظامي صفت شيرويه و انجام كار خسرو كشتن شيرويه خسرو را جان دادن شيرين در دخمه خسرو نتيجه افسانه خسرو و شيرين در نصيحت فرزند خود محمد گويد در خواب ديدن خسرو پيغمبر اكرم را نامه نبشتن پيغمبر به خسرو معراج پيغمبر اندرز و ختم كتاب طلب كردن طغرل شاه حكيم نظامى را تأسف بر مرگ شمس الدين محمد جهان پهلوان

توضیحات

افزودن یادداشت جدید

پاسخ دادن شيرين خسرو را

تو سنگين دل شدى من آهنين جان
تو سنگين دل شدى من آهنين جان

چنان دل را نشايد جز چنين جان
چنان دل را نشايد جز چنين جان