دهان خلق شيرين از زبانم چو گاوى در خراس افكنده پويان چو برقى كو نمايد خنده خوش نه گنجى اى دل از ماران چه نالى چو طاوس بهشت آيد پديدار بدين طاوس ماران مهره باشند نگارى اكدشست اين نقش دمساز مسى پوشيده زير كيميائى درى در ژرف دريائى نهاده تو در بردار و دريا را رها كن مبين كاتشگهى را رهنمونستعروسى بكر بين با تخت و با تاج عروسى بكر بين با تخت و با تاج
چو زهر قاتل از تلخى دهانم همه ره دانه ريز و دانه جويان غريق آب و مي سوزد در آتش كه از ماران نباشد گنج خالى بجاى حلقه دربانى كند مار كه طاوسان و ماران خواجه تاشند پدر هندو و مادر ترك طناز غلط گفتم كه گنجى و اژدهائى چراغى بر چليپائى نهاده چراغ از قبله ترسا جدا كن عبارت بين كه طلق اندود خونستسرو بن بسته در توحيد و معراج سرو بن بسته در توحيد و معراج