همه ساله نباشد كامكارى بهر نازى كه بر دولت كند بخت كجا پرگار گردش ساز گردد هر آن رايض كه او توسن كند رام به صبرش عاقبت جائى رساند به صبر از بند گردد مرد رسته گشايد بند چون دشوار گردد اميدم هست كاين سختى سرآيد بدين وعده ملك را شاد مي كردز دولت بر رخ شه خال ميزد ز دولت بر رخ شه خال ميزد
گهى باشد عزيزى گاه خوارى نبايد دولتى را داشتن سخت به گردش گاه اول باز گردد كند آهستگى با كره خام كه بروى هر كه را خواهد نشاند كه صبر آمد كليد كار بسته بخندد صبح چون شب تار گردد مراد شه بدين زودى برآيد خرابى را به رفق آباد مي كردچو اختر مي گذشت او فال ميزد چو اختر مي گذشت او فال ميزد