غزل گفتن باربد از زبان خسرو - خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خسرو و شیرین - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل گفتن باربد از زبان خسرو





  • نكيسا چون زد اين افسانه بر ساز
    نوا را پرده عشاق آراست
    مرا در كويت اى شمع نكوئى
    كه گر چون گوسفندم ميبرى سر
    دلم را مي برى انديشه اى نيست
    تنى كو بار اين دل بر نتابد
    چو در خدمت نباشد شخص رنجور
    بسى كوشم كه دل بردارم از تو
    نه بتوان دل ز كارت بر گرفتن
    بدانجان كز چنين صد جان فزونست
    بدان چشم سيه كاهوشكار است
    فرو ماندم ز تو خالى و نوميد
    جدا گشتم ز تو رنجور و تنها
    مدارم بيش ازين چون ماه در ميغ
    چو در ملك جمالت تازه شد راى
    پس از عمرى كه كردم ديده جايت
    چنان دان گر لبم پر خنده دارى
    ببوسى بر فروز افسرده اى را
    مرا فرخ بود روى تو ديدن خلاف آن شد كه از چشمم نهانى
    خلاف آن شد كه از چشمم نهانى



  • ستاى باربد برداشت آواز
    در افكند اين غزل را در ره راست
    فلك پاى بز افكند است گوئى
    به پاى خود دوم چون سگ بر آن در
    ببر كز بيدلى به پيشه اى نيست
    بسر بارى غم دلبر نتابد
    نبايد دل كه از خدمت بود دور
    كه بس رونق ندارد كام از تو
    نه از دل نيز بارت برگرفتن
    كه جانم بي تو در غرقاب خونست
    كز آهوى تو چشمم را غبار است
    چو ذره كو جدا ماند ز خورشيد
    چو ماهى كو جدا ماند ز دريا
    تو دانى و سر اينك تاج يا تيغ
    عنايت را مالى تازه فرماى
    كم از يك شب كه بوسم جاى پايت
    كه بى شك مرده اى را زنده دارى
    ببوئى زنده گردان مرده اى را
    مبارك باشد آوازت شنيدن چو از چشم بد آب زندگانى
    چو از چشم بد آب زندگانى


/ 380