فرستادن خسرو شاپور را به طلب شيرين
بدينسان گرچه شيرين است رنجور چو بر شاپور خواند اين داستان را كه از تدبير ما راى تو بيش است وزان پس گر دلش انديشه سفتى سخن بايد بدانش درج كردن
سخن بايد بدانش درج كردن
ز خسرو باد دايم رنج و غم دور سبك بوسيد شاپور آستان را همه گفتار تو بر جاى خويش است سخن با او نسنجيده نگفتى چو زر سنجيدان آنگه خرج كردن
چو زر سنجيدان آنگه خرج كردن