آمرزش خواستن
چنان خسبان چو آيد وقت خوابم زبانم را چنان ران بر شهادت تنم را در قناعت زنده دل دار چو حكمى راند خواهى يا قضائى دماغ دردمندم را دوا كن
دماغ دردمندم را دوا كن
كه گر ريزد گلم ماند گلابم كه باشد ختم كارم بر سعادت مزاجم را بطاعت معتدل دار به تسليم آفرين در من رضائى دواش از خاك پاى مصطفى كن
دواش از خاك پاى مصطفى كن