خسرو و شیرین
الیاس بن یوسف نظامی گنجوی
نسخه متنی -صفحه : 380/ 217
نمايش فراداده
صفت داد و دهش خسرو
-
همان پيشينه رسم آغاز كردى
همه روز اين شگرفى بود كارش
چو وقت آمد نماند آن پادشائى
شرف خواهى به گرد مقبلان گرد
چو بر سنبل چرد آهوى تاتار
دگر آهو كه خاشاكست خوردش
پدر كز من روانش باد پر نور
كه از بي دولتان بگريز چون تير
چو صبحت گر شبى بايد به از روز بهاى در بزرگ از بهر اين است
بهاى در بزرگ از بهر اين است
-
تنور و خوانى از نوساز كردى
همه عمر اين روش بود اختيارش
به كارى نامد آن كار و كيائى
كه زود از مقبلان مقبل شود مرد
نسيمش بوى مشك آرد به بازار
بجاى مشك خاشاك است گردش
مرا پيرانه پندى داد مشهور
سرا در كوى صاحب دولتان گير
چراغ از مشعل روشن برافروز كز اول با بزرگان همنشين است
كز اول با بزرگان همنشين است