آمد. با آنكه نعمت وجود پدر مايه دوام و قوام هر خانواده و موجب رشد و شكوفايى فرزندان در سالهاى كودكى ـ و حتّى جوانى ـ است، متأسّفانه او در همان اوان كودكى اين نعمت بزرگ را از دست داد، امّا بر اساس سنّت الهى؛ «خدا گر ز حكمت ببندد درى، گشايد به رحمت در ديگرى»، سايه پر مهر مادر و برادر نوجوانش را بالاى سرش خيمه زده يافت و بقيه سالهاى زندگى خويش را تحت سرپرستى مادر مهربان و تنها برادرش كه از نظر تربيتى، جايگاه معلّم و سمت پدرى بر وى را داشت، گذرانيد. رجائى يتيم تدريجاً كه بزرگ و بزرگ مىشد با آنكه محروميّت از وجود پدر را در عمق جانش حسّ مىكرد و حتى در جمع خانواده و ايّام نوجوانىاش در مراسم اجتماعى ـ فرهنگى محلّه و مسجد شهرشان كه نقش مجرى يا مدّاحى به او واگذار مىشد، او به همين ويژگى خويش ـ محمّد يتيم ـ ياد مىكرد، امّا غافل نبود كه وجود مادرى فداكار و برادرى هر چند نه با تجربه ولى كمك خانواده، خلأ بىپدرى او را پر كردهاند. به همين جهت، او هميشه زحمات مادر و برادرش را ارج مىنهاد و با آنان رفتارى مؤدّبانه داشت.
وقتى به منزل مىآمد، اوّل به سراغ مادر مىرفت و به او سلام مىكرد و با احترام خاصّ وى را مىبوييد و مىبوسيد. معمولاً او را به نشانه محبّت بغل مىگرفت و نازش را مىكشيد. گاهى به عادت كودكان سر به زانويش مىگذاشت و مىگفت: آدمى تا هنگام پيرى در كنار مادرش فكر مىكند كه هنوز بچّه است.(1)
در دوران جنگ تحميلى، شهيد رجائى كه خود بيشترين بار مسئوليّت
(1). به نقل از: عاتقه صديقى، همسر فداكار شهيد رجائى.