رمز جاودانگی

حسن عسکری راد

نسخه متنی -صفحه : 151/ 140
نمايش فراداده

با دست خالى مثل جدّش امام حسين (عليه السلام) قيام كرد و با كمك مردم بساط آن شاه‏بازىها رو به هم زد. مردم يه نفسِ تازه دارند مىكشند و حالا تو هم نخست وزيرى. اومدى ولايت ما، نه بگير و به بند دارى، نه پيش فنگ و پس‏فنگ! نگاه‏هات به آدم مىفهمونه كه ميشه چند كلمه با تو حرف زد. درد دل كرد. اميدوارم به درد ما فقير و فقرا برسيد، امّا...!

ـ امّا چى؟

ـ امّا مىترسم زبونم لال چند وقت كه بگذره، كم كم بعضىها عوض بشند. از ما فاصله بگيرند و ديگه به عرض ما نرسند. خدا نكنه آن روز بياد و...!

پندهاى پدر همه‏اش تجربه بود و شتاب مژه‏هاى چشمش، نگرانى نگاهش را تاييد مىكرد.

گفتم: پدر! ديدارت برايم درس بود. به لطف خدا تا رهبرى و شما را