فرزندش را از مردودى نجات دهد. شهيد رجائى گفت: آقاى عزيز! اگر كمك شما به مدرسه و براى رضاى خدا بود كه همان خدا پاداشش را به شما خواهد داد و اگر به مسئولان مدرسه كمك كرديد، لطفاً از همانها مىتوانيد پس بگيريد و اگر هم به من كمك كرديد، ترديد نكنيد، من حاضرم آن را پس بدهم!
از اتّفاقات جالبى كه همه همكاران، دانشآموزان و حتى خانواده آن معلّم شهيد را شگفت زده كرد، قصه برادر زاده اوست كه در خانه وى و زير نظرش زندگى مىكرد. وقتى او نيم نمره از درس شيمى كم آورد و رجائى منضبط و قانونگرا از هر سو با اصرار و التماسها روبهرو شد و على رغم دَينى كه نسبت به برادرش احساس مىكرد، براى اين كه حجّت را بر همه تمام كند، تنها به همكارش پيشنهاد كرد: اگر فلانى [برادرزادهام [درس را فهميده، نيم نمرهاش را بدهيد و اگر نفهميده، ارفاق نكنيد! او با اين توقع و پيشنهاد عادلانه دست همكارش را باز گذاشت، امّا همانطور كه معلوم بود، چون نمره اضافى حق برادرزادهاش نبود، مشارٌاليه آن سال مردود شد!
در آموزش و پرورش، هر ساله معمول بود كه به گروهى از معلّمان نمونه كشور طى مراسمى، مدال به اصطلاح شاهانه مىدادند. وقتى يك سال به شهيد رجائى خبر دادند: معلّم نمونه شدى، آيا حاضرى براى دريافت مدال معرّفى شوى؟
او كه در برابر اين پرسش، چهره كاملاً خونسرد و بىتفاوتى داشت، گفت: خير. من آن را لازم ندارم.
رئيس دبيرستان گفت: عجب! اگر در خواب به من بگويند كه مدال از شاه مىگيرى، از خوشحالى اسهال مىگيرم.