شاه شكل تازه و گستردهترى يافته بود و ساواكِ سفّاك تمام اعمال و رفتار مبارزان را زير نظر داشت، آخرين بار شهيد رجائى را در آذر ماه 1353 بازداشت و ماهها وى را زير شكنجه قرار داد، تا ريشه و عمق مبارزه، به ويژه كمّ و كيف ارتباط او و همسنگرانش را شناسايى كند. او در طول اين دوره سياه، نه تنها از پاى در نيامد و عُمّال رژيم را مأيوس ساخت، كه بعدها با روحيّه بسيار بالايش زندانيان سياسى همفكر خود را نيز روحيه مىداد و همه اعضاى خانواده، به خصوص همسرش را نيز قوّت قلب مىبخشيد.
همسرش(1) مىگويد:... در ملاقاتها چون از پشت شيشه و به وسيله تلفن با هم صحبت مىكرديم، يك بار دور از چشم مأموران، با استفاده از فرصت، شعر زير را به شيشه مقابل كه حايل بين من و او بود ـ چسبانيد و از من خواست آن را يادداشت كنم. متن شعر اين است:
همسرم! تا بشير تابناك روز دامن گستراند
از فراز كوهسار دور در دامان صحرا
بوسه رگبار دشمن
دور از چشم عزيزان
روى خاك و خون كشاند
پيكر خونين ما را.
همسر من!
زندگى هر چند شيرين است؛
ليك امّا، دوست دارم
با تمام آرزو
(1). خانم عاتقه صديقى.