آقاى رجائى گفت: متشكّرم، امّا اين تعريفى كه شما از من كرديد، در خود احساس ديگرى كردم و در من غرور ايجاد كرد. گويى احساس تكبّر كردم. مىترسم با تكرار اين نوع محبّتها و ستايشها، نردبان جهنّم من فراهم شود.
رجائى بزرگوار با چنين برداشتى از تعريف و تمجيد كه معمولاً مثل سكّه دو رويه دارد، پيوسته از گفتار ستايشگونه افراطى خود را دور نگه مىداشت و يارانش را با گرايش يا عدم گرايش به اين خصلت ناپسند آزمايش و انتخاب مىكرد و پيوسته مراقب بود كه مبادا همراهان و همكارانش به مرور زمان به اينبلا و آفت نفسانى گرفتار شوند.
وقتى نخست وزير بود، به مناسبتى خطاب به يكى از ياران گفت:
شما اگر مىخواهيد به من خدمت كنيد، به جاى خوش خدمتى يا گفتار و رفتار دلپسندانه اغوا گرانه، گاه يادم بياوريد كه من همان محمّد على رجائى، فرزند عبدالصمد اهل قزوينم كه قبلاً دوره گردى مىكردم و در آغاز نوجوانى، قابلمه و باديه فروش بودم. هر گاه ديديد كه در من تغييرِ خود فراموشى حاصل شده است، همان مشخصات زندگى گذشتهام را در كنار گوشم زمزمه كنيد! مطمئن باشيد اين تذكرات و سخن تلخ، ولى صادقانه، براى من، شيرين و از گفتار شيرين، ولى شيطانى، ارزندهتر است.
شهيد رجائى هنگام تنفيذ رياست جمهورىاش از سوى امامخمينى قدسسره و دريافت حكم از دست مبارك معظّمٌ له، چنين گفت:
خدايا! چه بسا نعمتهايى كه من لايق آن نبودم و آن نعمتها را تو به من عطا فرمودى. خدايا! چه بسا ستايشها كه مردم از من كردند و من هرگز در خور آن ستايش نبودم و اينك خود را در مقابل لطف و رحمت تو آنچنان ناچيز قرار داده و آنچنان در اختيار قرار مىدهم كه مبادا لحظهاى مرا