آوار آفتاب

سهراب سپهری

نسخه متنی -صفحه : 33/ 8
نمايش فراداده

آن برتر

به کنار تپه شب رسيد

با طنين روشن پايش آينه فضا را شکست

دستم درتاريکي اندوهي بالا بردم

و کهکشان تهي تنهايي رانشان دادم

شهاب نگاهش مرده بود

و تابش بيراهه ها

و بيکران ريگستان سکوت را

و او پيکره اش خاموشي بود

لالايي اندوهي بر ما وزيد

تراوش سياه نگاهش با زمزمه سبز علف ها آميخت

و ناگاه از آتش لبهايش جرقه لبخندي پريد

در ته چشمانش تپه شب فرو ريخت

و من

در شکوه تماشا فراموشي صدا بودم