داستان راستان

مرتضی مطهری

جلد 1 -صفحه : 128/ 43
نمايش فراداده

41 سلام يهود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عايشه همسر رسول اكرم در حضور رسول اكرم، نشسته بود كه مردى يهودى وارد شد. هنگام ورود به جاى سلام عليكم گفت: اَلسَّامُ عَلَيْكُمْ؛ يعنى مرگ بر شما!! طولى نكشيد كه يكى ديگر وارد شد، او هم به جاى سلام گفت: اَلسّامُ عَلَيْكُمْ. معلوم بود كه تصادف نيست، نقشه اى است كه با زبان، رسول اكرم را آزار دهند. عايشه سخت خشمناك شد و فرياد برآورد كه: «مرگ بر خود شما و...».

رسول اكرم فرمود: «اى عايشه! ناسزا مگو ناسزا اگر مجسم گردد بدترين و زشت ترين صورتها را دارد. نرمى و ملايمت و بردبارى روى هرچه گذاشته شود، آن را زيبا مىكند و زينت مىدهد و از روى هر چيزى برداشته شود از قشنگى و زيبايى آن مىكاهد، چرا عصبى و خشمگين شدى؟».

عايشه: مگر نمى بينى يا رسول اللّه! كه اينها با كمال وقاحت و بيشرمى به جاى سلام چه مىگويند؟

«چرا، من هم در جواب گفتم: «عَلَيْكُمْ» بر خود شما. همين قدر كافى بود»(54)