داستان راستان

مرتضی مطهری

جلد 2 -صفحه : 72/ 31
نمايش فراداده

103 پير و كودكان

پيرمردي مشغول وضو بود ، اما طرز صحيح وضو گرفتن را نمي دانست . امام حسن و امام حسين ( ع ) كه در آن هنگام طفل بودند ، وضو گرفتن پيرمرد را ديدند . جاي ترديد نبود ، تعليم مسائل و ارشاد جاهل واجب است ، بايد وضوي صحيح را به پيرمرد ياد داد ، اما اگر مستقيما به او گفته شود وضوي تو صحيح نيست ، گذشته از اينكه موجب رنجش خاطر او مي شود ، براي هميشه خاطره تلخي از وضو خواهد داشت . بعلاوه از كجا كه او اين تذكر را براي خود تحقير تلقي نكند ، و يكباره روي دنده لجبازي نيفتد و هيچ وقت زير بار نرود . اين دو طفل انديشيدند تا به طور غير مستقيم او را متذكر كنند . در ابتدا با يكديگر به مباحثه پرداختند ، و پيرمرد مي شنيد . يكي گفت : " وضوي من از وضوي تو كاملتر است " . ديگري گفت : " وضوي من از وضوي تو كاملتر است " . بعد توافق كردند كه در حضور پيرمرد هر دو نفر وضو بگيرند و پيرمرد حكميت كند . هر دو طبق قرار عمل كردند و هر دو نفر وضوي صحيح و كاملي جلو چشم پيرمرد گرفتند . پيرمرد تازه متوجه شد كه وضوي صحيح چگونه است .

و به فراست مقصود اصلي دو طفل را دريافت و سخت تحت تأثير محبت بي شائبه و هوش و فطانت آنها قرار گرفت . گفت : " وضوي شما صحيح و كامل است . من پيرمرد نادان هنوز وضو ساختن را نمي دانم . به حكم محبتي كه بر امت جد خود داريد ، مرا متنبه ساختيد . متشكرم " ( 1 ) .

1. بحار الانوار ، جلد 10 ، صفحه . 89