تفسیر نماز

محسن قرائتی

نسخه متنی -صفحه : 107/ 95
نمايش فراداده

تسبيح موجودات

همه هستى، از آسمان هاى هفتگانه و زمين و آنچه بين آنهاست، تسبيح گوى اويند.(328) چه جاندار چون پرنده و چه بى جان چون كوه (329) و رعد و برق.(330) آنهم تسبيحى آگاهانه و از روى شعور!

(كُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ)(331)

تسبيح فرشتگان به قدرى گسترده است كه پيامبر مىفرمود: در آسمان ها يك وجب نيست مگر آنكه فرشته اى در حال نماز و تسبيح است.(332)

امام صادق عليه السلام مىفرمايد: هرگاه حضرت داود زبور مىخواند، كوه و سنگ و پرنده اى نبود جز آنكه هم آواى او مىشدند.(333)

در روايات به ما سفارش شده است به صورت چهارپايان نزنيد زيرا آنها در حال تسبيح اند.(334)


  • گر تو را از غيب چشمى باز شد نطق آب و نطق خاك و نطق گل جمله ذرّات عالم در نهان ما سميعيم و بصيريم و هوشيم با شما نامحرمان ما خاموشيم

  • با تو ذرّات جهان همراز شد هست محسوس حواس اهل دل با تو مىگويند روزان و شبان با شما نامحرمان ما خاموشيم با شما نامحرمان ما خاموشيم

دسته اى گنجشك جيك جيك كنان از مقابل امام سجاد عليه السلام عبور كردند، حضرت رو به اطرافيان كرده و فرمودند: مرغان هر صبح خدا را تسبيح گويند و قوت روزشان را مساءلت بنمايند.(335)

رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله فرمود: مرگ حيوانات زمانى است كه تسبيح خدا را ضايع كنند.(336)

بعضى گفته اند: مراد از تسبيح و سجده موجودات، معناى مجازى است نه حقيقى. همانگونه كه يك تابلو زيبا بر ذوق سرشار نقاش و يك ديوانِ شعر، بر قريحه شاعر شهادت مىدهد، ساختمان اسرارآميز موجودات بر علم و قدرت و حكمت و دقت خداوند گواهى مىدهند و او را از هر عيب و نقصى بدور مىدارند، و اين همان معناى تسبيح موجودات است.

در حالى كه اوّلاً هيچ دليل و شاهدى بر اين معنى نداريم و ثانياً در جايى بايد دست به تاءويل و تحليل بزنيم كه معناى ظاهرى لفظ امرى محال باشد، نظير آيه (يَدُ اللّهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ)(337) كه مىدانيم محال است خدا دست داشته باشد و لذا مىگوييم: مراد از «يَدُ اللّهِ»، دست قدرت الهى است. اما به صرف اينكه معنايى را نفهميم حق نداريم دست به تاءويل بزنيم.

چگونه دست به تاءويل بزنيم، با آنكه خود قرآن مىفرمايد: (وَ اِنْ مِنْ شَئ اِلاّيُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ ل كِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ)(338) در هستى چيزى نيست جز آنكه ستايش كنان تسبيح خدا كند و لكن شما تسبيح آنها را درك نمى كنيد و درنمى يابيد.

چگونه دست به تاءويل بزنيم، درحالى كه قرآن مىفرمايد: (وَ ما اُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاّ قَليلاً)(339) بهره شما از علم و دانش بسيار اندك است.

بارها در قرآن از قول پيامبر كه وابسته به علم بى نهايت است، مىخوانيم كه مىفرمود: (اِنْ اَدْرى)(340) يعنى من نمى دانم. اگر ما هم بگوييم نمى دانيم و نمى فهميم چه مىشود؟

جالب آنكه خداوند اين جهل و نادانى را صريحاً به ما اعلام كرده است: (وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ) اما بشر مغرور حاضر نيست بگويد: اسرار هستى را كه از جمله آن تسبيح موجودات است نمى فهمم.

مگر قرآن با صراحت نمى گويد هدهد از خورشيدپرستى قوم سبا آگاه شد و آنرا به حضرت سليمان خبر داد و گفت: پادشاه منطقه سبا خانمى است كه بر تخت بزرگى تكيه كرده و مردم او خورشيدپرستند.(341)

هُدهُد در هوا كجا و نام زمين كجا، شناخت زن از مرد، شاه از رعيت، شرك از توحيد و امثال اينها همه و همه نشانه هاى شعور موجودات است.

مگر قرآن نمى گويد: يكى از مورچه ها به ساير مورچه ها گفت: به لانه هاى خود برويد كه ارتش سليمان در حال عبور است و نفهميده شما را لگدمال مىكنند.(342)

در اين آيات، شناخت حركت انسان ها ونام آنها (سليمان) و شغل آنان (نظامى) وعدم توجه آنها به زير پاى خود، ودلسوزى آن مورچه نسبت به ساير مورچه ها، از جمله مسائلى است كه ما را به قدرت درك و شعور هستى آشنا مىسازد و اگر وجود شعور را پذيرفتيم كه بايد به نصّ قرآن بپذيريم، ديگر لزومى براى توجيه و تحليل تسبيح موجودات باقى نمى ماند.