شرف نامه
الیاس بن یوسف نظامی گنجوی
نسخه متنی -صفحه : 374/ 199
نمايش فراداده
داستان نوشابه پادشاه بردع
-
طعامى بياور كه خوردن توان
بخنديد نوشابه در روى شاه
چرا از پى سنگ ناخوردنى
به چيزى چه بايد برافراختن
چو ناخوردنى آمد اين سفله سنگ
در اين ره كه از سنگ بايد گشاد
كسانى كه اين سنگ برداشتند
تو نيز ار نه اى مرد سنگ آزماى
ز بيغاره ى آن زن نغزگوى
به نوشابه گفت اى شه بانوان
سخن نيك گفتى كه جوهر پرست
وليك آنگه اين نكته بودى درست
مرا گر بود گوهرى بر كلاه
ترا كاسه و خوان پر از گوهرست
چه بايد به خوان گوهر اندوختن
زدن خاك در ديده ى گوهرى
وليكن چو ميبينم از راى خويش
هزار آفرين بر زن خوب راى
زپند تو اى بانوى پيش بين چو نوشابه آن آفرين كرد گوش
چو نوشابه آن آفرين كرد گوش
-
به رغبت برو دست كردن توان
كه چون سنگ را در گلو نيست راه
كنى داوري هاى ناكردنى
كه نتوان از او طعمه اى ساختن
درو سفلگانه چه آريم چنگ
چرا سنگ بر سنگ بايد نهاد
نخوردند و چون سنگ بگذاشتند
سبك سنگ شو زانچه مانى به پاى
ز ناخورده خوان كرد شه دست شوى
به از شير مردان به توش و توان
ز جوهر بجز سنگ نارد بدست
كه گوينده جوهر نجستى نخست
ز گوهر بنا شد تهى تاج شاه
ملامت نگر تا كه را درخورست
مرا گوهر اندازى آموختن
همه خانه ياقوت اسكندرى
سخنهاى تو هست بر جاى خويش
كه مارا به مردى شود رهنماى
زدم سكه زر چو زر بر زمين زمين را ز لب كرد ياقوت نوش
زمين را ز لب كرد ياقوت نوش