شرف نامه
الیاس بن یوسف نظامی گنجوی
نسخه متنی -صفحه : 374/ 200
نمايش فراداده
داستان نوشابه پادشاه بردع
-
بفرمود كارند خوانهاى خورد
نخست از همه چاشنى برگرفت
ز خدمت نياسود چندانكه شاه
به وقت شدن كرد با شاه عهد
بفرمود شه تا ويقت نبشت
سكندر چو زان شهر شد باز جاى
بدان رستگارى كه بودش هراس
شب از روز رخشنده چون گوى برد
بتاوان آن گوى زر بر سپهر
شه آسايش و خواب را كار بست
برآسود تا صبحدم بر دميد
سر از خواب نوشين برآورد شاه
كه خورشيد نارنج زرين بدست
پرى چهره نوشابه نوش بهر
چو رخشنده ماهى كه در وقت شام
كنيزان چو پروين به پيرامنش
روان ماهرويان پس پشت او
پريرخ چو در لشگر شاه ديد
ز بس پرنيانهاى زرين درفش ز بس نوبتيهاى زرين نگار
ز بس نوبتيهاى زرين نگار
-
همان نقلدانهاى ناديده گرد
در آن چابكى ماند خسرو شگفت
ز خوردن بر آسود و شد سوى راه
كه نارد در آزار نوشابه جهد
بدو داد و شد سوى بزم از بهشت
فريب از فلك ديد و فتح از خداى
رهاننده را كرد صد ره سپاس
چراغى برافروخت شمعى بمرد
بسا گوى سيمين كه بنمود چهر
دو لختى در چار ديوار بست
سپيدى شد اندر سياهى پديد
يكى مجلس آراست چون صبحگاه
ترنج فلك را بدو سر شكست
به فال همايون برون شد ز شهر
بر آيد ز مشرق چو گردد تمام
ز تارك درآموده تا دامنش
چو ناهيد صد در يك انگشت او
جهان در جهان خيل و خرگاه ديد
هوا گشته گلگون و صحرا بنفش نميبرد ره بر در شهريار
نميبرد ره بر در شهريار